باری ، به چشم احسان در حال ما نظر کن / کز خوان پادشاهان راحت بُوَد گدا را
ای یار ، از آنجا که گدایان از خوان پادشاهان آسایش می یابند ، تو نیز که پادشاهِ کشورِ حُسنی ، یک بار به دیدۀ لطف بر ما که نیازمند لطف تو هستیم ، نظری بیفکن
باری = به هر حال ، خلاصه احسان = خوبی و نیکی ، بخشش نظر کردن = نگاه کردن خوان = سفرۀ فراخ و گشاده راحت = آسایش و آرامش
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت / حکمش رسد ، ولیکن حدّی بُوَد جفا را
اگر پادشاهی بر بندگان درگاهِ خویش خشم گیرد بر این کار تواناست . اما ظلم و ستم نیز اندازه ای دارد . یعنی ای معشوقی که پادشاه کشور حُسن و زیبایی هستی ، با اینکه می توانی بر ما خشم بگیری ولی بیش از این بر ما ستم روا مدار .
حضرت = درگاه و پیشگاه حکم = فرمان و دستور ولیکن = اما ، ولی
یارب ، تو آشنا را مهلت دِه و سلامت / چندان که باز بیند دیدارِ آشنا را
خدایا به عاشق آنقدر که بتواند دیدار معشوق را باز بیند . سلامت و فرصت عنایت فرما
یارب = خدایا ، شبه جمله است که در مقام شگفتی نیز بکار می رود آشنا = یار و دوست ، در اینجا به معنا بکار رفته است . در مصراع اول به معنی عاشق و در مصراع دوم به معنی معشوق دیدار = چهره