متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان بدیل | werwolf / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 242
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «بدیل» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • #2
پست ششم

***
گوشی رو قطع کردم. یاد این افتادم که گوشیمو توی کمد پیدا کردم برای همین از اتاق بیرون رفتم(.) چراغ اتاق ریحانه خاموش بود(؛) حدس زدم داره تلویزیون می بینه(،)به سمت هال رفتم و ریحانه رو مشغول تماشای سریال دیدم(.)
(نکته‌ی مورد توجه این است باید توجه داشته باشید از بهترین جمله‌بندی‌ها و مرتبط‌ترین افعال استفاده کنید. از ابتدای این پست باید حالات شک برانگیز را شروع کنید. استفاده از تاریکی اتاق اولین بخش مورد نظر است.)

-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • #3

پست هفتم

برگشتم و چند قدم از در فاصله گرفتم و دیدم که در کمد لباسام داره به هم می‌خوره!
(فضاسازی بیشتری به کار بگیرید، قژقژ در کمد، تکان خوردن تخت، لباس‌های مچاله شده در جلوی کمد و...)
بدون اینکه دست خودم باشه به سمت کمد رفتم(؛) انگار به اون سمت کشیده می‌شدم(.) جلوی کمد وایسادم(ایستادم) که در کمد بی‌حرکت شد؛ دستم رو به سمت کمد بردم تا بازش کنم(.) اول تردید کردم ولی با یه حرکت ناگهانی در رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • #4
پست هشتم
- ستایش پاشو (.)
- بذار بخوابم بابا (.)
- یعنی چی؟ صبح شده نمی‌خوای بری مدرسه؟!
- چی؟ کی صبح شد من نفهمیدم...
- از بس خوش خواب تشریف داری، پاشو حاضر شو (.)
(همانطور که پیش از این گفته شد، از نوشتن پشت سر هم دیالوگ‌ها خودداری کنید. این بین می‌توانید خواب آلودگی و خش‌دار بودن صدا، کشیدن پتو روی سر و غلت خوردن روی تخت را اضافه کنید.)

با به یاد آوردن امتحان زیست با پشت دست به پیشونیم کوبیدم(.) حالا چه غلطی بکنم هیچی نخوندم خدایا خودت رحم کن.
از روی تخت بلند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • #5
پست نهم
امتحانو بدجور خراب کردم. خیلی از دست خودم عصبانی بودم (،) از اون اتفاقات دیروز خیلی ذهنم رو مشغول کرده بود، زنگ تفریح واسه بچه ها تعریف کردم.
(نا رضایتی از امتحان، مشغول بودن فکر و کلافگی را ضمیمه کنید‌)
فریده که اصلا تو خودش بود و به حرفام توجهی نکرد، گوهرم که همش مسخره‌ام می‌کرد و می‌گفت داری چرت و پرت به هم می‌بافی و میگی(.) همش تاثیر اون فیلم ترسناکایی هست که می‌ببنی.
(دیالوگ‌های تمسخر آمیز را به میان آورید. احساس بد باور نکردن حرف‌ها و ترس باید بر احوالات کارکتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

KiyaraSh

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,969
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
19
  • #6
نقد همراه رمان بدیل

#15
#ستایش
وارد اتاق مینا شدم. تخت بزرگی از کنده کاری‌های ظریف (،) گوشه (گوشه‌ی) سمت راست اتاق بود. در همان (از آنجایی که نثر رمان محاوره‌ای‌ست، باید "همون" بنویسید) سمت یک شومینه قرار داشت که دور اون رو مبلای مخمل قرمز چیده بودند. سمت چپ درست مقابل تخت یه پنجره بزرگ با پرده‌های قرمز سفید قرار داشت. کنار پنجره میز آرایش و دو کمد لباس قرار داشت که با تخت ست شده بودن(استفاده از علائم نگارشی اعم از نقطه، نقطه ویرگول...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : KiyaraSh

Billie

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,040
پسندها
8,871
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
  • #7
نام خدا

نقد رمان بدیل:

23#

به محض وارد شدنم به خونه ریحانه پرید تو بغلم که باعث شد یه لحظه تعادلم رو از دست بدهم ولی خودم رو کنترل کردم تا نیوفتم.
ریحانه: (قبل از نقل دیالوگ باید از "-" استفاده شود) ستایش خیلی دلم واست تنگ شده بود.
- منم آبجی گلم.
و محکم به خودم فشارش دادم. چند لحظه بعد خودم رو از آغوشش بیرون کشیدم و به سمت اتاق رفتم.
مثل اینکه بابا به همه گفته بوده که من وقتی خونه رکسانا اینا بودم یه شک عصبی واسم رخ میده و اصلا در مورد سکته قلبی به کسی چیزی نگفت و بهونه‌های مختلف برای فامیل جور کرده بوده. اونام که خنگ همه چیز رو باور کرده بودند و تنها کسانی که از قضیه واقعی خبر داشتند رکسانا، فریده، گوهر، مهراد، مینا، امیرحافظ و مامان و بابا بودند.
به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Agust D
عقب
بالا