با پارهای خرد از آسمان
بریده شده با دیوارها
جدا شده با خصومتی سرد
منگنه شده
به دست سرکرده ناانسان
فقط روح برمیآید
اگر که بتواند
آنجا امیدی
به دیدن ستارگان نیست
لامپها و چراغهای قوی
آنها را فرو میکُشند
با این وجود
هوانوردی تمام و کمال پرندگان
و عملیات آکروباتی خیالیشان
مضمون مشهورترین سفتهبازی
و شگفتی میشود
کلیشههایی
در پیرامون آزادی پرندگان
آزادی تمام و کمالشان از تابوت
در اینجا معنا مییابند
و حرکت خوش و بیوقفه ابرها
-که نوعی موسیقی، رقص و سفر است-
لرزان
ترنمی ملایم را
در رگ و پی ما، جاری میکند
خیالها آرام از ذهن برمیآید
به کجا میروند؟
کجا میبارند؟
آیا درخانه هم
چنین به چشم خواهند آمد؟
چه کسی باز
از آمدنشان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
در این دیار
در این هوا
جائی که این درختان میروید.
آنجا که هوای پاک روان است
در پیش، در پس و در فراز
و از میان حنجرهات
در انحنای آغوشی گشوده
تا پای گنبدهای سفید شیری.
جویباری خنک و بلورین جاری است.
در این دیار
در این هوا
جائی که این درختان میروید
با وقار و پویا
شعلهئی سرکش
بر پوستههای حصار ظلمت میگذرد.
جائی که هوای خوش روان است
و درختان نازک میروید،
در این دیار، اکنون
نفرت در زخمهای گندیده چرک میدواند
عفونت در هوای سیّال جاری است
خشم در شب آرام فریاد میکند
و ظلمت با اشکهای ما فرو میبارد.
زعفران و ترنج و خون
این چنین
در سپیدهدمان پیش در آسمان نشت میکردند.
در کامیون ارتشی به سوی زندان رفتن
از میان میلهها روز جزیره را نگریستن
و چه بسیار روزها پیش از آن.
خشمی سرخ از ذهنم برون میتراود
چون جویباری از خون
آه، رفیقانم کی بهخود خواهند آمد؟