گفتم مگر به وصل رهایی بُوََد ز عشق / بی حاصل است خوردن مستسقی آب را
می پنداشتم که با رسیدن به معشوق ، قطعاََ از عشق رهایی می یابم . اما نمی دانستم که اگر مبتلا به بیماری استسقا ، آب بنوشد . تشنه تر می شود .یعنی وصالِ یار مرا تشنه تر و شیفته تر کرد
مگر = همانا ، به تحقیق ، قید تاکید است مستسقی = مبتلا به بیماری استسقا ، که آن نام مرضی است که بیمار آبِ بسیار خواهد و هرچه آب می نوشد . عطشش برطرف نمی گردد و سرانجام به سبب کثرت شرب در می گذرد
*عشق = بزرگترین و محوری ترین سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شدید . عرفا ، رازِ آفرینش و سِرِ وجود را در کلمۀ عشق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آتش بیار و خِرمنِ آزادگان بسوز / تا پادشه خراج نخواهد خراب را
آتش بیاور و بر خرمن آزادگان بزن و آن را بسوزان تا پادشاه از دهِ ویرانۀ آزادگان ، مالیات طلب نکند . مار چنان شیفته ساز که دیگر انتظارِ هوشیاری از ما محال باشد
آزادگان = آزاد مردان ، جوانمردان خراج = باج ، آنچه را که پادشاه و حاکم از رعایا گیرند ، مالیات
قوم از ش*ر..اب م**س.ت و ز منظور بی نصیب / من م**س.ت از او ، چنانکه نخواهم ش*ر..اب را
همگان آنچنان مستِ شرابند که وسیله را هدف پنداشته و از منظور اصلی بی بهره مانده اند . اما من از مشاهدۀ جمالِ او چنان از خود بی خود گشته ام که دیگر به ش*ر..اب نیازی ندارم
قوم = خویشان و کسان منظور = مقصود و هدف
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.