با جوانی سرخوش است این پیر بی تدبیر را / جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را
این پیر که عافیت نگری را فرو گذاشته ، با جوانی سرخوش و شادمان است . گرچه زورآوری پیران با جوانان نادانی است
بی تدبیر = آنکه پایان کار را نبیند سرخوش = کسی که از نشئۀ ش*ر..اب خوشحال باشد . در سراج نوشته که مستی چند مرتبه دارد . اول سرخوش ، بعد از آن تردِماغ ، بعد از آن سیه م**س.ت و بعد از آن خراب( لغت نامه )
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز / هر چه گویی چاره دانم کرد ، جز تقدیر را
ای کسی که از من می خواهی چشم از دیدارِ زیبارویان بربندم . برای هر چیز چاره و تدبیری می دانم اما برای تقدیر و سرنوشت چاره ای نمی شناسم . ( عشق تقدیر من بوده است )
دیدار = چهره و صورت دانستن = توانستن تقدیر = سرنوشت