- ارسالیها
- 6,050
- پسندها
- 27,879
- امتیازها
- 70,873
- مدالها
- 26
- نویسنده موضوع
- #1
میان آتش و باران، مرا صدا می کرد
کسی که دلهره هایش، شروع طوفان بود
و بیت بعد که باران گرفت و شاعر مُرد
و اشک های زیادی که زیرِ باران بود
کسی شبیه من و ضَجه های تنهایی
کسی که مثل نَفَس های من، گریزان بود
شبیه یک تنِ بی سر، برهنه می رقصید
فرشته ای که نگاهش، عجیب حیران بود!!
دو چشم داشت، دو تا آسمانِ بی همتا
دو بال سرخ و سپیدی که بُور و عریان بود
غریبه بود، ولی بویِ آشنا می داد
دُرُست مثل همین خواب های خندان بود
کویر بود ولی ریشه های سبزی داشت
شروع دیگری از نقطه های پایان بود
تمام زندگی اش را گذاشت در باران
کسی که مثل غزل های من، هراسان بود
کسی که دلهره هایش، شروع طوفان بود
و بیت بعد که باران گرفت و شاعر مُرد
و اشک های زیادی که زیرِ باران بود
کسی شبیه من و ضَجه های تنهایی
کسی که مثل نَفَس های من، گریزان بود
شبیه یک تنِ بی سر، برهنه می رقصید
فرشته ای که نگاهش، عجیب حیران بود!!
دو چشم داشت، دو تا آسمانِ بی همتا
دو بال سرخ و سپیدی که بُور و عریان بود
غریبه بود، ولی بویِ آشنا می داد
دُرُست مثل همین خواب های خندان بود
کویر بود ولی ریشه های سبزی داشت
شروع دیگری از نقطه های پایان بود
تمام زندگی اش را گذاشت در باران
کسی که مثل غزل های من، هراسان بود