متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار هما میرافشار

  • نویسنده موضوع MAHSHID SHAKIBAEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها 197
  • کاربران تگ شده هیچ

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,202
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #1
بی تو هیچم به خدا

پیش دل من بنشین

قدر این سینه ی پر مهر بدان

در دل خسته بمان.

منم و خانه ی ویرانه ی دل

بی تفاوت مگذر از در میخانه ی دل

مشکن ساغر امید مرا

ای همه هستی من

این نفسها بخدا ارزان نیست

بر نمی گردد هیچ

شاید امروز چو بگذشت نباشم فردا

آه شاید که نبینی دگرم

بعد من

در قفس هیچ نماند

به جز از مشت پرم

که نم ارزد هیچ

بنشین پیش دل من بنشین

قدرم امروز بدان

که بدام تو اسرم ای دوست

و خدا داند و تو

از همه هستی خود

بی تو سیرم ای دوست

سخن از عشق بگو با دل من

که ندارد دل من جز به تو با کس سخنی

همچو یک ذره مرا

زیر این گنبد نیلی مکن از بند رها

صحت از آه و دمست

آه بی سوز محبت نفس سرد غم است و دم خالی از عشق

مرگ درد آلودیست

که رسد پیش تر از مرگ وجود
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,202
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #2
با من سخن مگو

از عشق

و از امید

از آرزوهای خوب

از روزهای روشن

و پاکیزه و سپید

با من سخن مگو

از گفتگوی گرم

درختان بوقت باد

با من سخن مگو

از اشک های شوق

از قلبهای شاد

با من سخن مگو

از لاله های سرخ

از عطر نوبهار

از لای لای و زمزمه

نرم جویبار

با من سخن مگو

از سبزه های نورس و از عطر پونه ها

گلپونه های وحشی سرشار خاطرات

آن یادهای روشن ایام کودکی

با من سخن مگو

از آفتاب روشن فردای زندگی

از بازگشتن قفس و بند بندگی

با من سخن مگوی

من دختر غمم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,202
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #3
بی چشم گویایت،

محزون و خاموشم

گویی ز خاطرها،

دیگر فراموشم.

هر جا جدا از من،

می، می زنی هر شب

یك دم به یاد آور،

لبهای می نوشم.

عاشق تر از اینم

،هرگز نخواهی دید

برده عشق تو از سر،

هم عقل و هم هوشم.

شهر است و غوغای

گلپونه های من

ای هر چه هست از تو،

من بی تو خاموشم.

قلبی كه دور از تو،

خون می خورد هر شب

دردی ست بر جانم،

باری ست بر دوشم.

مهتاب شبهای

بزم رقیبانم

دور از تو من هر شب،

با غم هم آغوشم.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,202
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #4
ز ش*ر..اب بوسه های تو هنوز م**س.ت مستم

تو ببین چقدر مستم که سبوی می شکستم

چو لبان بوسه خواهت اثر ش*ر..اب دارد

دل اگر همی ببندم بخدا که پست پستم

پس از این کسی نبیند به کفم پیاله می

دگرم همی چه حاجت چوگرفته تو مستم

بخدا که جان مایی مرو از تنم تواي جان

كه ز بود توست بودم كه ز هست توست مستم

بنگر زفرط مستي ره خانه را ندانم

تو بيا بگير دستم كه دگر زپا نشستم

به كف صبا مي فشان سر زلف شام رنگت

كه به تار تار مويت همه عمر خويش بستم

مكنم تو منع زاهد پس از اين زمي پرستي

نگهش مي و لبش مي چه كنم كه ميپرستم
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,202
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #5
بار ديگر دلا خطا نکني

با جفا پيشگان وفا نکني

عهد کردي که خون شوي اما

با دل بي صفا، صفا نکني

من خوشم با جنون و رسوايي

گر تو زين عالمم جدا نکني

درد عشق است و مرگ درمانش

هوس در بي دوا نکني

رفتم از کوي آشنايي ها

تا به نيرنگم آشنا نکني

تا سحر مي توان دمي آسود

گر تو اي دل، خدا خدا نکني

اي که در سينه ام قرارت نيست

مشت خود را دوباره وا نکني
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,202
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #6
عاشق نشدی زاهد ، دیوانه چه می دانی

در شعله نرقصیدی ، پروانه چه می دانی

لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من

خندیدی بگذشتی ، پیمانه چه می دانی

یک سلسله دیوانه ، افسون نگاه او

ای غافل از آن جادو ، افسانه چه می دانی

من م**س.ت می عشقم ، و از توبه که بشکستم

راهم مزن ای عابد ، می خواره چه می دانی

تا چند فریبی خلق با نام مسلمانی

عاشق شو و مستی کن ، ترک همه هستی کن

سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی

ای بت نپرستیده ، بت خانه چه می دانی

تو سنگ سیه بوسی ، من چشم سیاهی را

مقصود یکی باشد ، بیگانه چه می دانی

تا چند فریبی خلق ، با نام مسلمانی

سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی

روزی که فرو ریزیم بنیاد تعصب را

دیگر نه تو مانی ، نه ظلم و پریشانی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,202
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #7
رفتی دلم شکستی، این دل شکسته بهتر

پوسیده رشته ی عشق، از هم گسسته بهتر

من انتقام دل را هرگز نگیرم ازتو

این رفته راه ناحق،درخون نشسته بهتر

دربزم باده نوشان،ای غافل از دل من

بستی دوچشم وگفتم،میخانه بسته بهتر

چون لاله های خونین،ریزد سرشکم امشب

برگور عشق دیرین،گل دسته دسته بهتر

آئینه ایست گویا،این چهره ی غمینم

تاراز دل ندانی،درهم شکسته بهتر

فرسوده بند الفت،باصدگره نیرزد

پیمان سست وبیجا،ای گل،نبسته بهتر

گریادگار باید،از عشق خانه سوزی....

داغی هما به سینه،جانی که خسته بهتر
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,202
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #8
عاقبت خانه خراب دل دیوانه شدم

محرم یک حرم و از همه بیگانه شدم

لب می نوش تو تا بر لب پیمانه رسید

خون جگر گشتم و می در دل پیمانه شدم

یار چو ن شمع شب افروز ببزم دگران

سوختم ز اتش غیرت پر پروانه شدم

همه شب تا که بپایش نرسد بوسه شوق

از حسد مردم خاک ره میخانه شدم

من که افسونگر افسانه دلها بودم

اتشی ریخت بجانم که خود افسانه شدم

جز بیاد من و دل تا نزند می همه جا

نغمه ساز شدم ناله مستانه شدم

این چه شوری است که در سینه مشتاقم ریخت

وین چه حالی است که یکسر همه جانانه شدم

این چه بازیست ندانم بسرا پرده غیب

که چو بازیچه به تسبیح زمان دانه شدم

نور حق بین که در این دل دیوانه دمید

شهره شهر شدم محرم هر خانه شدم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,412
پسندها
27,202
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #9
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده بخونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی
چون در خانه ببستم ،
دگر از پای نشستم ،
گوئیا زلزله آمد ،
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من ؟
که ز کویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل ،
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدائی ؟
نتوانم ، نتوانم
بی تو من زنده نمانم .....
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا