متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان اورینا | melish / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 364
  • کاربران تگ شده هیچ

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,978
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
  • #11
#22

نگهبان‌ها بهم تعظیم کردن و در رو برام باز کردن. اومدم بیرون و به سمت پله‌های کوه رفتم. ( یک سرزمین تخیلی و فانتزی رو توصیف کنید، از لباس نگهبان‌ها بگید از فضای قصر بگید و به سرزمین خیالی رنگ بدید و به توصیفات کوتاه اکتفا نکنید تعادل جملات بهم ریخته و تکه تکه توصیف نکنید هرچیزی رو چون جملات باید تعادل داشته باشن) هیچ وقت نفهمیدم چرا انسان‌ها انقدر تنبل هستن که نمیتونن از چند تا پله بالا و پایین برن. زیادی لوس شدن( جمله هنوز کامل نشده و نقطه فقط برای پایان جمله هست از ویرگول استفاده کنید برای مکث و ادامه) برای همه چیز یه نسخه آسان طراحی کردن.
نباید می‌ذاشتم اورینا زمین بمونه. ( جملات بهم مرتبط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,978
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
  • #12
23#

آریسا سرگرم جعبه شد و خنجر کوچیکی رو بیرون آورد. ( نقطه بی‌مورد رو پاک کنید یا اینکه از "و" برای ربط استفاده کنید) به سمتم گرفتش و با ذوق نگاهم کرد.
- ببین خوشت میاد.
خنجر رو ازش گرفتم. به کاور چرمی خنجر دقیق شدم، علامت عجیبی روش دوخته شده بود .
- اون علامت رو می‌بینی؟ میگن این خنجر رو مادر هولاس بزرگ درست کرده. میگن با این می‌خواسته خودکشی کنه که اون فرشته نحس رو می‌بینه.
تعجب کردم. ( می‌تونید بیشتر شرح بدید و از اجزای صورتش بخاطر تعجب توصیفاتی داشته باشید⇦ ابروان مشکی رنگم با تعجب درهم گره خورد و نگاه سبز و کنجکاوم رو بهش دوختم و...)
- اینم از اون پیرمرد وراج خریدی؟
خندید.
- آره. می‌دونی که فقط اون از این چیزا داره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,978
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
  • #13
#24
این قصر برای اون زیادی خطرناک بود.
شیاطین تشنه خونش بودن و فقط کافی بود یه ساحره اونو ببینه. ( می‌تونید درباره اینکه ساحرها چه کسایی هستن اطلاعاتی بدید و از ویژگی‌هاشون بگید مثلاً افرادی با شنل‌های سیاه و مواردی از این قبیل) پا تند کردم و از پله‌ها بالا رفتم. به آخرین طبقه رسیدم. جایی که اتاق من و اورینا اونجا بود. دستمو به دیوار گرفتم و نفس عمیق کشیدم. نمی‌خواستم بفهمه برای اومدن پیشش عجله کردم. غرورم این اجازه رو بهم نمیداد.
گلوم رو صاف کردم و راه افتادم سمت در اتاقش. درو باز کردم و رفتم تو. ( افعال رو درست به کار نبردید در جمله اول این‌طوری ینویسید بهتره⇦ گلوم رو صاف کردم و سعی کردم به خودم مصلت باشم و به طرف اتاقش راه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)
عقب
بالا