در مکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است؛ غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود.
در مکه دیدم خدا چندسالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند.
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دورهگرد نیست. دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید؛ غافل از اینکه آن دورهگرد خود خدا بود.
در مکه دیدم خدا نیست و چه قدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانهی خویش برگردم و در همان نماز سادهی خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجو کنم.
آری! شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکهایست که خدایی در آن نیست.
"حسین پناهی"