نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مطالب فلسفی نت های فلسفه| انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Eli.D :)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,747
  • بازدیدها 47,429
  • کاربران تگ شده هیچ

Moon.H

کاربر انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
360
پسندها
1,472
امتیازها
10,583
مدال‌ها
4
  • #501
هیچ وقت با دختر که مسئول تست برنامه هاست ازدواج نکن چون همیشه بهت شک می کنه.
هیچ وقت با دختری که مسئول پایگاه داده هاست ازدواج نکن چون همیشه می خواد شوهرش کلید یکتا (UIQUE key) باشه.
هیچ وقت با دختری که برنامه C کار می کنه ازدواج نکن چون استعداد شکستن (Break) اشیاء و خروج (Exit) از منزل رو داره.
هیچ وقت با دختری که برنامه ++C کار می کنه ازدواج نکن چون ممکنه در بحث وراثت (INHERITANCE) دچار مشکل بشی.
هیچ وقت با دختری که برنامه جاوا کار می کنه ازدواج نکن چون همیشه در حال ارائه دادن استثنا (EXCEPTIONS) هست.
هیچ وقت با دختری که ویژوال بیسک کار می کنه ازدواج نکن چون همیشه با خودش فرم (FORM) طلاق رو همراش داره.
هیچ وقت با دختری که UNIX کار می کنه ازدواج نکن چون همیشه از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Moon.H

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,750
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • #502
لطفا از ارسال پست خوداری کنید.
پیگیری موضوع رو برای همراهی تاپیک بزنید.


اينکه من شرايط تو را درك مى‌كنم، دليل نمى‌شود تو هر كارى كه دلت مى‌خواهد بكنى. تو بيمارى، غمگينى، افسرده‌اى، تنهايى، مشكلات زيادى دارى، توى غربت مانده‌اى، جفا ديده‌اى، بى‌كارى، ندارى، بى‌اراده‌اى، خجالتى يا كم‌تجربه‌اى يا هرچى؟ خب، چه بد...
شايد بخواهم بتوانم كمكت كنم، شايد هم نه...
اما دانستنِ شرايط تو، مجوزِ هر رفتارى از سوى تو نمى‌شود...
خب؟

اين‌ها را هر روز صبح توى آينه به خودتان بگوييد...
تهش هم اضافه كنيد:
دنيا به تو بدهكار نيست، عزيزم!

#حسین_وحدانی


 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,750
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • #503
دکتر حسابی :
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ...
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,750
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • #504
آنتونى رابينز مى گويد:
موفقيت يعنى آنطور كه دلِ خودتان مى خواهد زندگى كنيد؛ كارى كه خودتان دوستش داريد را انجام دهيد؛ آدمى كه خودتان دوستش داريد را دوست بداريد، لباسى كه خودتان مى پسنديد را به تن كنيد، در راهى كه خودتان انتخاب كرديد قدم برداريد ...
به تعبيري با تمام تاسف
« ما بيشتر مي پسنديم كه خوشبخت نباشيم اما ديگران ما را خوشبخت بدانند تا اين كه خوشبخت باشيم اما ديگران ما را بدبخت بدانند...
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,750
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • #505
دكتر ناصر كاتوزيان:

. زیبا ترین متن دنیا

سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان‌
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "

وای بر من اگر قدر ندانم…
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,750
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • #506
در کتاب" درود بر خودم" دکتر دانیال میگوید :

در هجده سالگی , نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید .

وقتی چهل ساله میشوید , اهمیتی نمی دهید که دیگران در مورد شمــا چه فکر میکنند .

و زمانی که شصت ساله میشوید , پی میبرید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمیکرده است !

وااای که چه آسان هدر میدهیم عمر خویش را فقط برای دیگران و طرز فکرشان

تا فرصت زندگی داری جانانه زندگی کن .
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,750
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • #507
روزی اسب پیرمردی فرار کرد ، مردم گفتند : چقدر بدشانسی!
پیر مرد گفت : ازکجا معلوم.
فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت.
مردم گفتند : چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت : از کجا معلوم.
پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست.
مردم گفتند : چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت از کجا معلوم!
فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.
مردم گفتند : چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت : از کجا معلوم!
زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است ، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد.
از کجا معلوم.
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,750
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • #508
تو یه مجلس از ژولیده نیشابوری(محمدحسن فرحبخشیان) پرسیدن میتونی فی البداهه شعری بگی که ده تا کلمه "دل" داخلش باشه و هرکدوم معانی مختلفی داشته باشد؟
ژولیده رباعی زیر را در همون مجلس سرود...


"دلبری" با "دلبری" "دل "از کفم دزدید و رفت
هرچه کردم ناله "از دل" , "سنگدل" نشنید و رفت
گفتمش ای "دلربا" "دلبر" ز "دل" بردن چه سود؟
از "ته دل" بر من "دیوانه دل" خندید و رفت...
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,750
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • #509
ﺍﺯ رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﭼﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻨﺎ ﮐﻨﯽ؟ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﯽ؟ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺒﺐ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮﯼ؟ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﭼﺎﺭ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻧﻤﯿﺸﻮﯼ؟ ﮔﻔت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
۱. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
۲. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
۳. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
۴. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
۵. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ...
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,750
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • #510
بزرگی را گفتند تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی؟
گفت: هیچ کار
گفتندکه: مگر میشود؟ پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟
گفت: من در تربیت خود کوشیدم،
تا الگوی خوبی برای آنان باشم. فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند، نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند.
تخم مرغ اگر با نیروی بیرونی بشکند، پایان زندگیست
ولی اگر با نیروی داخلی بشکند، آغاز زندگیست،
همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد.
درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود
آنگاه خودت را خواهی دید....
 
امضا : ^Maryam^

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا