- ارسالیها
- 432
- پسندها
- 371
- امتیازها
- 2,783
- مدالها
- 1
#ستارخان در خاطراتش میگوید :
من هیچوقت گریه نکردم
چون اگر گریه میکردم آذربایجان شکست میخورد
و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران شکست میخورد .
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا
از قرارگاه آمدم بیرون ، مادری را دیدم با کودکی در بغل ، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و به دلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه میخورد ، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش میدهد و میگوید لعنت به ستارخان
اما مادر ، فرزند را در آغوش گرفت و گفت :
اشکالی ندارد فرزندم ، خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد
من هیچوقت گریه نکردم
چون اگر گریه میکردم آذربایجان شکست میخورد
و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران شکست میخورد .
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا
از قرارگاه آمدم بیرون ، مادری را دیدم با کودکی در بغل ، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و به دلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه میخورد ، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش میدهد و میگوید لعنت به ستارخان
اما مادر ، فرزند را در آغوش گرفت و گفت :
اشکالی ندارد فرزندم ، خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد