مطالب فلسفی نت های فلسفه| انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Eli.D :)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,747
  • بازدیدها 41,818
  • کاربران تگ شده هیچ

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,755
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • #701
داستان آموزنده «مشکل چاه آب روستا»
در زمان‌های دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی به داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیر قابل استفاده بود.
روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید. مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد.
روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود. دوباره پیش خردمند رفتند.
او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود.
روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد.
مرد خردمند گفت: «چطور ممکن است این همه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,755
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • #702
حکایت جالب «غرور بی جا»

یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند به دنبال آن برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد .
برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان در برابر افتادن مقاومت می کرد .
در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد .
وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتا د با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد بعد از رفتن باغبان مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,755
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • #703
یک فرد موفق و پولدار مراحل زیادی را طی کرده است تا به ثروت و دارایی امروزش برسد....
گاه ما با نگاه کردن به یک فرد موفق و ثروتمند آرزو می کنیم که جای او باشیم
ما فقط آرزو داریم به همان اندازه پول و ثروت داشته باشیم اما به ندرت حاضر خواهیم شد مراحلی که او طی کرده را نیز بپذیریم
مثل این است که شما آرزو دارید مانند فلان قهرمان قوی و سریع باشید اما حاضر نیستید ورزش کنیدو یا مانند فلان دانشمند و استاد ، جایگاه بالای علمی داشته باشید
اما حاضر به از خود گذشتگی در مطالعه و تحقیق نباشید
اگر انتظار دارید مانند یک فرد موفق و ثروتمند باشید باید مراحل آن را طی کنید ، باید بی خوابی بکشید .
باید سختی ها و فشارهای مختلف را تحمل کنید باید صبح ها زودتر بیدار بشید و شب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,755
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • #704
آیا شما حاضرید برای تهیه شام امشب خود در زباله های دیشب دنبال غذا بگردید؟
پس چگونه حاضر می شوید با جستجو در آشغال های کهنه ی ذهنی، تجربه های فردای خود را بیافرینید؟
رها شدن از دست حرف و سخن کسی که باعث آزار شما شده فقط با بخشیدن آن فرد امکان پذیر است.
با بخشیدن خود و دیگران از دست خاطرات تلخ راحت می شوید و همین آرامش باعث می شود که آنچه را که اتفاق افتاده فراموش کنید.
اکنون زمان آن رسیده که خاطرات خوش، نگاه خوش بینانه و واقع بینانه را به همه ی ابعاد زندگی بیندازید.
❤️❤️❤️
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,755
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • #705
اﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ "ﻏﯿﺒﺖ" ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ،
ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻭﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ،
ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ به خاﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟
!جواب با شما...
نگذاريد گوشهايتان گواه چيزی باشد که چشمهايتان نديده،
نگذارید زبانتان چيزی را بگويد که قلبتان باور نکرده...
"صادقانه زندگی کنيد"
ما موجودات خاکی نيستيم که به بهشت ميرويم.
ما موجودات بهشتی هستيم که از خاک سر برآورده ایم...
☘☘☘☘☘☘
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,755
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • #706
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﻡ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﯿﻤﺶ!
ﮐﻪ ﺣﺴﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ!
ﭼﺎﯾﯽای ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯾﻢ، ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ...
ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺑﺮ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻦ، ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ...
ﺧﻨﺪﻩﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯿﻬﺎﻣﺎﻥ، ﺷﯿﻄﻨﺖﻫﺎ، ﺁﻫﻨﮓﻫﺎﯼ ﻧﻮﺟﻮﻭﺍﻧﯿﻤﺎﻥ، ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ...
ﺍﻣﺎ ﻧﺪﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ...
ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏُﺮﻏﺮ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﮐﻤﺮﻧﮓ ﯾﺎ ﭘﺮ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ!ﺳﺮﺩ ﯾﺎ ﺩﺍﻍ ﺍﺳﺖ!
ﺯﻭﺭ ﺯﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺑﺎ ﺟﺪﺍ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺪﻭﯾﻢ!
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺳﺎﮐﺖ ، ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ ﻏﺮ ﻏﺮ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺗﻮﭘﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻤﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮐﻮﺑﯿﺪﯾﻢ!
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﯾﻢ ﯾﺎ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺷﺎﯾﺪ!
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ، ﺭﻓﯿﻖ ﺟﺎﻧﻢ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ، ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯾﻬﺎﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍ، ﻗﺪﺭ ﺑﺪﺍﻥ...
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽﻫﺎﯼ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^Maryam^

Sadaf

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/9/17
ارسالی‌ها
3
پسندها
39
امتیازها
65
سطح
0
 
  • #707
در این دنیا برای همه جا هست
جای کسی را نگیرید،
جایگاه خودتان را بیابید...

#چارلی_چاپلی
 

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,755
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • #708
ﻳﻪ ﻓﻠﺞ ﻗﻄﻊ ﻧﺨﺎﻋﻰ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺑﺸﻪ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻩ ﻳﻜﻨﻔﺮ دیگه هم ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺑﺸﻪ، ﺳﺮﺵ ﻣﻨﺖ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﻭ ﺑﺒﺮﺗﺶ ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻰ ﻭ ﺣﻤﺎﻡ ﻭ ﻛﺎﺭﺍﻯ ﺩﻳﮕﻪﺷﻮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ!!
ﻣﻴﺪﻭﻧﻰ ﺁﺭﺯﻭﺵ ﭼﻴﻪ؟
ﻓﻘﻂ ﻳﻜﺒﺎﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﺍﺷﻮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ...
ﻳﻪ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻴﺸﻪ، ﺭﻭﺷﻨﺎﻳﻰ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﺒﻴﻨﻪ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﻭﻧﻤﻴﺒﻴﻨﻪ، ﺻﺒﺢ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﺒﻴﻨﻪ!
ﻣﻴﺪﻭﻧﻰ ﺁﺭﺯﻭﺵ ﭼﻴﻪ؟
ﻓﻘﻂ ﻳﻜﺒﺎﺭ ﻓﻘﻂ ﻳﻜﺮﻭﺯ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﻧﺰﺩﻳﻜﺎﺵ ﻭ ﻋﺰﻳﺰﺍﺵ ﻭ ﺁﺳﻤﻮﻥرو و ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺭﻭ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺑﺒﻴﻨﻪ...
ﻳﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﻰ ﺩﻟﺶ ﻣﻴﺨﻮﺍﺩ ﺧﻮﺏ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻴﻤﻰ ﺩﺭﻣﺎﻧﻰ ﻭﻣﺴﻜﻦﻫﺎﻯ ﻗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﻨﻪ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻧﻜﺸﻪ...
ﻳﻪ ﻛﺮ ﻭ ﻻﻝ ﺁﺭﺯﻭﺷﻪ ﺑﺸﻨﻮﻩ، ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺯﺑﻮﻧﺶ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ...
ﻳﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺗﻨﻔﺴﻰ ﺩﻟﺶ ﻣﻴﺨﻮﺍﺩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻛﭙﺴﻮﻝ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥﻧﻔﺲ ﺑﻜﺸﻪ...
ﺍﻵﻥ ﻣﺸﻜﻠﺖ ﭼﻴﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ؟
ﺩﺳﺘﺘﻮ ﺑﺬﺍﺭ ﺭﻭ ﺯﺍﻧﻮﺕ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻭ ﻧﻌﻤﺘﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﺖﺩﺍﺩﻩ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,755
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • #709
بزرگی می گفت :
یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند، شما اول برای کناریتان بر میدارید،
دوباره سیب بعدی را به نفر بعدی میدهید...
دقت کنید، تا زمانی که برای دیگران برمیدارید سبد مقابل شما می ماند ...
ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید،
میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد ...
نعمتهای خدا نیز اینطور است ،با بخشش، سبد را مقابل خود نگه دارید ...!
" زندگی کردن با استانداردهای خدا بسیار زیبا خواهد بود ...
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,755
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • #710
خیلیها فکر می کنند، زشت ترین بخش بدن شان بینی شان است!
بعضیها هم با دهانشان مشکل دارند،
فکر می کنند دهانشان خیلی زشت است!
و بعضی هم شکم بزرگشان، مشکلشان است و زشت شان کرده؛
همه اینها شاید زشت و زیبا باشد،
اما من می گویم:زشت ترین بخش بدن آدم ها،"ذهن شان" است؛
ذهن آدم ها، مثل یک حفره عمیق،پر می شود از خیلی چیزهای زشت؛
از شک،از بدبینی،از برداشتهای بد،از نگاه پر غرور به دیگران،از توقع زیاد،از خودبینی زیاد؛
ذهن آدم ها گاهی تبدیل می شود به عضو زشت بدن؛
آنقدر بدن را زشت می کند که صدتا جراحی زیبایی هم کاری از پیش نمی برد؛
کاش می شد،جای بینی، جای شکم و پا،آدم "ذهنش" را جراحی می کرد
 
امضا : ^Maryam^

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا