دنباله دار به عنوان یک نویسنده فرض کن یک ساعت یا کمتر تا زمان مرگت مونده چی مینویسی؟

[Wild]

خب شاید بنویسم بودنم را نفمیدید رفتنم را چراغ خاموش درک کنید

 

[_sara_]

دلم براتون تنگ میشه...

 

[زمین]

قدر لحضه هاتون رو بدونین.

 

[Hadiseh Shahbazi]

شعر روی سنگ قبرمو

 

[FATEME078❁]

غرق تو تباهی...مُعلّق بی‌فردا
من نشستم پشت ارّابه‌ی مرگم
« حالم مثل وقتاییه که خسته از دانشگاه برمی‌گشتم و برای یه ثانیه چشم رو هم گذاشتن حاضر بودم هر کاری کنم...آغوش خواب اون زمان منبع آرامشم بود، و حالا که تو آخرین ساعت‌های بیداریمم...شاید از خوابیدن خسته بشم، اما خب بهتر از بیداری و دغدغه‌هاشه؟ نه؟ در نهایت دوستتون دارم مثل خوابیدن بعد از یه روز شلوغ!

 

[Narges_D]

وصیت نامه می نویسم

 

[Мехтаб резаят]

(دروغ‌های شیرینی که این دنیای خاکستری رو شکیل کردن، دروغ‌هایی که چشمای مردمو بستن، آدما رو توی تله انداختن و انسانو از هدف اصلیش دور کردن!)
- بهت کلک زدن. بیشتر بگرد! به هیچ‌چیز و هیچ‌کس اعتماد نکن. فقط عقل خودتو به کار بنداز و نذار این دنیا تو رو دسیسه‌ی خودش و عقده‌هاش کنه.

(با عشق، تقدیم به برادر عزیزم.)

 

[Nafise amirlatifi]

آخرین بار که بی‌خیال خوش گذراندم کی بود؟
آخرین خنده‌ی از ته دلم چه؟
کاش خودم را بیشتر دوست می‌داشتم و برای نفیسه بودن و نفیسه ماندنم بیشتر تلاش میکردم.
اگر در آخرین ساعت از زندگیم این فرصت را داشتم که به هیفده سالگی‌هایم برگردم او را محکم‌تر بغل میکردم. میدانی دوست من؟ به عقب برگردم قیامت میکنم مثلا
شب تولد ۱۸ سالگی، بچگانه اشک نمیریزم که چرا عشق آبدوغ خیاری‌ام به دیدنم نیامد.
برای تولد ۱۹ سالگی برنامه میریزم و کل آن سال را ۱۹ سالگی میکنم.
به بیست که برسم هدف‌هایم را جمع کرده و از ته دلم نفس راحتی می‌کشم بعد تا بیست و سه سالگی تک تک لحظاتش را با شوق می‌گذرانم. آن وقت دیگر میدانم که در یکی از روزهای ۲۳ سالگی‌ام یک ساعت بیشتر از عمرم باقی نمانده تا فلش بکی به گذشته بزنم و شرمنده‌ی آن...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[BlaCkfloWeR]

وصیت‌نامه
و خداحافظی از اینجا...

 

[فلورا.]

هر کی ضربه زد مواظب خودش باشه:/