طنز حیوانات

  • نویسنده موضوع masome_a
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 1,670
  • کاربران تگ شده هیچ

masome_a

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/12/17
ارسالی‌ها
689
پسندها
7,770
امتیازها
24,673
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
یکروز خانواده لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن! در نهایت خانواده لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند! پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد. لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود! او قبول کرد که به یک شرط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : masome_a

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #2
خرگوشه تو جنگل میمونه رو میبینه میگه:‌ به به آقا میمونه! چیکارا میکنی؟!‌ میمونه میگه: هیچی! این ورو نگاه میکنیم، اون ورو نگاه میکنیم،‌ آقا شیره و خانواده‌اش رو افشاگری میکنیم! این حرف میرسه به گوش شیره، میگه: الان میرم حسابشو می‌رسم!‌ میره پیش میمونه میگه: به به آقا میمونه! چیکارا میکنی؟! میمونه میفهمه هوا پسه، میگه:‌ هیچی قربان، ‌اینورو نگاه میکنیم،‌ اونور رو نگاه میکنیم،‌ چرت و پرت میگیم!
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #3
خدایا ببخشید تو کارت دخالت می کنم ولی بهتر نبود

به جای اینکه پشه ویز ویز کنه، بی صدا میومد نیششو می‌زد و میرفت، بعد مثلاً سوسک ویز ویز می‌کرد که وقتی اومد بفهمیم کجاس بکشیمش؟

شرمنده‌ها

جان؟؟

خفه شم؟!!!

چشم
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #4
خوب شد خدا به حیوونا عقل نداد
وگرنه
حتما کلاغا تا یه طاووس میدیدن
میگفتن: ایشششششش منم اینقد آرایش میکردم از این خوشگلتر میشدم
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #5
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻫﻢ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﺧﺘﺎﭘﻮﺱ ﺑﻮﺩﻡ
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺩﺭ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺰﻧﻢ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﻫﺸﺖ ﻧﻔﺮ (:
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #6
وقتى مي بينى اكثر ماشيناى آمريكایی و اروپایی بى سقفه؛
ينــــــى كفـتـراى اونجا شعور دارن
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #7
یک بابایی یه ماهی تو پاکت دستش بوده، رفیقش میبیندش، ازش می‌پرسه: جریان ‌این ماهیه چیه؟ میگه: ‌دارم برای شام می‌برمش خونه. ماهیه میگه: مرسی من شام خوردم، منو ببر سینما!
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #8
از یارو می پرسن:
ﺍﮔﻪ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﺟﻠﻮﻣﻮﻥ ﺳﺒﺰ ﺑﺸﻪ؛ﺑﻬﺘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻭ ﺑﺸﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﯾﺎ ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪﻣﻮﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﯾﻢ؟

یارو ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : شما ﺍﮔﻪ ﻭﺿﻮﺕ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﺸﺪ،وایسا ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #9
خداییش من هر چی فکر میکنم باورم نمیشه




گاو با علف ی همچین هیکلی بهم زده باشه
:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 
امضا : Amin~

سَنا

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/6/20
ارسالی‌ها
6,049
پسندها
27,805
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • #10
رفتم کوه میخواستم چایی درست کنم داشتم دنبال چوب میگشتم

یه شاخه افتاده بود روزمین هرچی میکشیدمش میرفت جلو تر





آخرش گفت حاجی اگه ناراحت نمیشی مارم
 
امضا : سَنا

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 2, کاربر: 0, مهمان: 2)

عقب
بالا