طنز سربازی

  • نویسنده موضوع Osenwt
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 1,168
  • کاربران تگ شده هیچ

Alie.Z

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
4/5/20
ارسالی‌ها
2,338
پسندها
6,275
امتیازها
30,973
مدال‌ها
6
سن
24
سطح
6
 
  • #11
حیف نون سربازیش تموم میشه، وقتی کارت پایان خدمتشو بهش میدن،


نگاه میکنه میگه: ای بابا، من که ازینا چهارتا دارم! …
 
امضا : Alie.Z

Alie.Z

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
4/5/20
ارسالی‌ها
2,338
پسندها
6,275
امتیازها
30,973
مدال‌ها
6
سن
24
سطح
6
 
  • #12
امروز رفتم کلانتری به یارو میگم شما سربازی؟!!


میگه نه بی بی خشتم


مردم اعصاب ندارن به خدا…
 
امضا : Alie.Z

Alie.Z

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
4/5/20
ارسالی‌ها
2,338
پسندها
6,275
امتیازها
30,973
مدال‌ها
6
سن
24
سطح
6
 
  • #13
رفیق خوب کسیه که


مثل دمپایی های خوابگاه سربازی باشه هیچ وقت لنگش پیدا نشه!
 
امضا : Alie.Z

Alie.Z

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
4/5/20
ارسالی‌ها
2,338
پسندها
6,275
امتیازها
30,973
مدال‌ها
6
سن
24
سطح
6
 
  • #14
مورد داشتیم پسره میخواسته بره سربازی


از یه هفته قبل داشته جیب مخفی درست میکرده واسه


رژ ، موچین ، بند ، سفید کننده و خط چشمش
 
امضا : Alie.Z

Alie.Z

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
4/5/20
ارسالی‌ها
2,338
پسندها
6,275
امتیازها
30,973
مدال‌ها
6
سن
24
سطح
6
 
  • #15
من یادمه یکی دوبار با دختر همسایه سلام و احوال پرسی کرده بودم!


دختره رفت سربازی ابروهاش در اومد تازه فهمیدم پسر بود!!
 
امضا : Alie.Z

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #16
سرباز بودم، دوستم مهمونی گرفت. من دیدم تا برم لباس عوض کنم برگردم دیر میشه. با همون لباس سربازی رفتم، تا درو باز کردم همه جیغ زدن فرار کردن، اومدم توضیح بدم یهو یکی اومد جلو ۲۰۰ هزارتومن گذاشت تو جیبم. گفتم شب خوبی داشته باشید رفتم بیرون!:biggrin:
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #17
يه بار نشسته بودم تو تاکسى چهار تا سرباز عقب سوار کرده بود.
.
.
گفتم آقا خوب بُر نزدى سربازا افتادن پيش هم :))
کصافطا انداختنم بیرون!
 
امضا : Amin~

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #18
sarbazi-6.jpg.webp
 
امضا : Amin~
  • Haha
واکنش‌ها[ی پسندها] سَنا

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #19
سرهنگ: اسمت چیه؟
سرباز: قلی
سرهنگ: این چیه دستت؟
سرباز: تفنگ
سرهنگ: تفنگ؟ این مملکتته، آبروته، زندگیته، شرافتته
خواهرته، مادرته!
سرهنگ رو به سرباز دوم: اسمت چیه؟
سرباز دوم: غضنفر
سرهنگ: این چیه دستت؟
غضنفر: این خواهر و مادر قلی!
 
امضا : Amin~
  • Haha
واکنش‌ها[ی پسندها] سَنا

Amin~

ارشد بازنشسته + کاربر قابل احترام
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
6/1/22
ارسالی‌ها
14,018
پسندها
50,039
امتیازها
96,915
مدال‌ها
162
سطح
52
 
  • #20
سربازی مشغول خدمت بود…
هر کاغذی را که میدید برمیداشت و میخواند و میگفت: این نیست!
سرانجام مسؤلان نظامی او را به تیمارستان بردند و یک تیم پزشکی تشخیص داد باید معاف شود.
سرباز وقتی کاغذ معافیت را دید، خندید و گفت:
همین بود!!
 
امضا : Amin~
  • Haha
واکنش‌ها[ی پسندها] سَنا

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا