شاعر‌پارسی اشعار ادیب برومند

  • نویسنده موضوع Mobina.yahyazade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 130
  • کاربران تگ شده هیچ

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,664
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
اى خوشا با تو راه پیمودن

باب گفت وشنود بگشودن

اى خوشا با تو در هواى وصال

رهِ دل عاشقانه پیمودن

صبحگاهى به برگ ریزِ خزان

از زبان تو راز بشنودن

برگ ها زیر پاى افشردن

کفش ها روى خار فرسودن

در بر چون تو دلبرى شیرین

پاىِ نخلى بلند آسودن

جاى گل هاى پژمریده ی باغ

محو آن روى لاله گون بودن

کاستن از غم و پریشانى

بر سرور و نشاط افزودن

سرنهادن به روى سینه ی هم

اشک شوق از دو دیده پالودن

آخر اندر کنار هم خفتن

لب به لب هاى یکدگر سودن

ادیب! پاس این خاطرات را چو

غزلى دلنواز بسرودن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] _harly_

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,664
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
همراز جنون از دل سودایی خویشم

بازیگر اندیشه به تنهایی خویشم

بنما رهِ بازارچه ی بیخبران را

بر من که زیان دیده ی دانایی خویشم

بس درّ گران کز صدف خاطر من زاد

شاکر ز غنای دل دریایی خویشم

گر هیچ ندارم دلِ چون آینه دارم

اسکندرِ وقت از ره دارایی خویشم

رسوایم اگر در نظر شیخ ریاکار

خرسندم و نازنده به رسوایی خویشم

غم نیست که پیرِ مه و سالَم بشناسند

در خلوت دل شاهد برنایی خویشم

درمان دلم یافت نشد هر چه که گشتم

درمانده به روی دل شیدایی خویشم

با خویش نیَم رام و ز غیرم همه بیزار

آن لحظه که با شاهد رویایی خویشم

سِیر گل از آنِ دگران باد، ادیبا

من هم نفس لاله ی صحرایی خویشم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] _harly_

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,664
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مهربان شو که مهرگان آمد

مهرگان شاد و مهربان آمد

شادمان باش و مهربانی کن

شادی و مهر توأمان آمد

مهرگان جشنِ شادمانی‏هاست

شاد از آن باغ و بوستان آمد

بارِ دیگر به شیوه‏ای دلخواه

باغ و گلزار، دلستان آمد

جشنِ فرخنده‏ی نیاکان است

زین سبب راحتِ روان آمد

یادگاری است از قوی ‏دستان

که خوش از عهدِ باستان آمد

گل که پژمرد از حرارتِ تیر

از نسیمِ خزان جوان آمد

سوی جالیز بین که میوه و گل

در طراوت چه هم‏عِنان آمد

اعتدالِ هوا به رقص آورد

سرو را کز طرب روان آمد

رخت بستند جیرجیرک‏ها

در چمن مرغِ نغمه ‏خوان آمد

مهر، بر ما فِشانَد آن نوری

که از او تیرگی نهان آمد

رفعِ افسردگی شد از گرما

تا نسیمِ خزان وزان آمد

مهر ما را دهد فراوان سود

سودمندیش بی‏کران آمد

تا بود نور باقی اندر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] _harly_

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,664
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
آن شب از دفتر چشم تو غزل ها خواندم

چه غزل ها که به یاد دل شیدا خواندم

موج مى زد ز فریبا نگهت عشوه و ناز

وآنگه از چشم تو دلجویى دریا خواندم

آن شب آن چهره ی تابنده و تاب سر زلف

دیدم و قصه ی بى تابى فردا خواندم

محو شوق از نگه جاذبه خیز تو شدم

راز سرمستى از آن ساغر صهبا خواندم

راز شیدایى و پا بر سر آرام زدن

در سراپاى وجودت به تماشا خواندم

تا گشودى دو لب بوسه طلب را به سخن

نکته ها زآن لب شیرین شکرخا خواندم

این که افروخت به بیدارى من شمع مراد

درس عشقى است که در عالم رویا خواندم

آن حقیقت که ز دیدار خرد پنهان بود

در خط جام به دمسازى مینا خواندم

راز هر مذهب و دین مکتب انسانى بود

که بسى نکته در این مکتب والا خواندم

شرح پایندگى عشق و هنر بود ادیب

آنچه در حاشیه ی دفتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] _harly_

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا