شاعرغیرپارسی اشعار لویی آراگون

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع سـایهـ سـار؛
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها بازدیدها 402
  • کاربران تگ شده هیچ

سـایهـ سـار؛

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,242
پسندها
31,569
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #11
کافی‌ست که از در درآیی
با گیسوان بسته‌ات تا
قلبم را به لرزه در آوری
تا دوباره متولد شوم و
خود را بازشناسم
دنیایی لبریز از سرود
السا عشق و جوانی من!

آه لطیف و مردافکن چون ش*ر..اب
همچو خورشید پشت پنجره‌ها
هستی‌ام را نوازش می‌کنی
وگرسنه و تشنه برجا می‌گذاری‌ام
تشنه‌ی بازهم زیستن و
دانستن داستانمان تا پایان

معجزه است که باهمیم
که نور بر گونه‌هایت می‌افتد و
در اطرافت باد بازیگوشانه می‌وزد
هر بار که می‌بینمت قلبم می‌لرزد
همچون نخستین ملاقات مرد جوانی
که شبیه من است

برای نخستین بار، لب‌هایت
برای نخستین بار، صدایت
همچون درختی که از اعماق می‌لرزد،
از نوازشِ شاخسارانش با بال پرنده‌ای،
همیشه گویی نخستین بار است
آن‌گاه که می‌گذری و
پره‌ی پیراهنت تنم را لمس می‌کند
زندگی من از روزی آغاز شد
که تو را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : سـایهـ سـار؛

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا