متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان جعد مشکین | SETAREH.LOTFI / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 303
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «جعد مشکین» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #2
باسمه تعالی
نقد همراه رمان جعد مشکین
منتقد: شیوا پناه S Shiva.Panah
نویسنده: S.LOTFI SETAREH.LOTFI
[با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده‌ی عزیز، امیدوارم این نقد بی‌غرض، مفید و در راستای پیشرفت شما قابل شود. با توجه به استعداد شما، به حتم در آینده شاهد درخشش این اثر خواهیم بود.]

#4
در عمارت باز می‌شود و پسری قد بلند و کمی چاق با صورت سه‌تیغ شده و براق «توصیفات در این قسمت می‌توانستند مسلسل‌وار واقع نباشند. فرضاً با کمی توجه به ریزجزئیات، می‌توان توصیف و فضاسازی را انجام داد: کیاراد سه پله‌ی مرمین عمارت را بالا می‌رود و نگاهش به پسری بلند قد میفتد که دست در جیب به چهارچوب در تکیه زده. عجیب این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #3
#5
کیاراد حوله را پایین می‌آورد و با نگاهی زیر پوستی به پریسا، می‌گوید:
- سلام، بفرمأیید راحت باشید. منم داشتم می‌رفتم!
و رو به جبار ادامه می‌دهد:
- با اجازه آقا جبار.
جبار از دیوار تکیه می‌گیرد و خطاب به کیاراد می‌گوید:
- کجا میری؟ وایسا لباسات رو بهت بدم.
به پریسا تشر می‌زند.
- آبت رو بخور برو دیگه، زود!
کیاراد از لحن جبار بدش می‌آید و عصبانی «بهتر است در عوض جمله‌ی عصبانی می‌شود حالتی از خشم را شرح بدهید. به فرض مثال: کیاراد از لحن ناملایم جبار بی‌اراده فکش قفل می‌شود/انگشتان کشیده‌اش درهم مشت می‌شود/ ابروان پرپشت سیاهش درهم می‌روند/.../ هر چیزی که اینطور حالت و متن را جلا دهد.»می‌شود، اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #4
#6
سرعت باریدن باران کم شده‌است. «بهتر هست فضاسازی از قلم نیفتد. می‌توانید به صدای کوبش باران به سقف ماشین و صدای دل‌انگیزش اشاره کرد. به جوب‌‌هایی که پر آب شده، به رهگذرهایی که چترشان را سفت و سخت چسبیده‌اند... به پردازش متن و صحنه جلای بیشتری بدهید.» سوار ماشین می‌شود و بدون فکر روشن می‌کند؛ پس از دقایقی کوتاه به فروشگاهش می‌رسد. اصلاً نفهمید چه شد و کی رسید؟! مدام چشمان مشکی پریسا، آن نگاه مظلومانه که تنها در لحظه‌ای کوتاه به او خیره شدند جلوی چشمش است و حس معلقی که چند ماهی‌ست گریبانش را گرفته.
- آقا، زنگ زدن گفتن بار جدید میاد.

صدای عارف او را به واقعیت باز می‌گرداند.
- خب چرا به من میگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #5
#7
در همان حال خطاب به دخترکش می‌گوید:
- الهام، غذا رو داغ کن، داداشت اومد.
الهام غرولندکنان از اتاقش که رو‌به‌روی اتاق کیاراد است بیرون می‌آید. از کنار پاسیویی که به استتار گل‌های رنگین در آمده، رد و می‌شود و به داخل آشپزخانه می‌رود. با صدای بلند آن‌قدر که مادرش بشنود «با لحن مخاطره‌آمیز/ اخطاردهنده‌ای/ عاجزانه‌ای/.../هر چیزی که به ذهن شما نزدیک باشد.»می‌گوید:
- مامان، بهش نگی ها! بذار آماده‌ش کنم بهت میگم کی بگی.
محبوبه خانم زیر ل*ب جواب می‌دهد:«محبوبه خانم چشمان کشیده/بادامی/ فلان رنگش را در حدقه می‌چرخاند و زیر لب غرولند می‌کند:...»
- اینم برای من عقل کل شده، یه فکری برای تو باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah

Taranom.Zamani

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
250
پسندها
1,825
امتیازها
12,063
مدال‌ها
10
  • #6
نقد همراه رمان جعد مشکین.
منتقد: Taranom.Zamani Taranom.Zamani
نویسنده: S.LOTFI SETAREH.LOTFI

#10
الهام شانه بالا انداخته و از جا بلند می‌شود.
- تقصیر منه که می‌گردم برات زن خوشگل پیدا کنم، شب‌خوش.
با حالت قهر (حالت قهر به چه معناست؟ آیا اخم دارد؟ لبانش را جمع کرده؟ گونه‌هایش را باد کرده یا چه؟ سعی کنید توصیف حالت را در این قسمت و قسمت‌های دیگر استفاده کنید) رو می‌گیرد و از اتاق خارج می‌شود. (سعی کنید توصیفات را در مورد الهام افزایش دهید. به طور مثال، اگر دامن به تن دارد، چرخش دامنش را هنگام برخاستن توصیف کرده و به حالت چهره‌اش توجه کنید) کیاراد کلافه است [COLOR=rgb(84...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Taranom.Zamani
عقب
بالا