نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

نقد همراه نقد همراه رمان حریر آبی | Motahareh-sh / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 519
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
592
پسندها
15,436
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «حریر آبی» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Najva❁

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
3,177
پسندها
36,643
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
  • #2
پارت پنج

یک (زمانی که نثر رمان محاوره است، از یه به جای یک استفاده کنید.) لحظه که به خودم اومدم (،) دیدم اون دو تا دارند (دارن؛ به هماهنگی نثر و افعال دقت کنید.) ازم دور میشن، (.) دویدم سمتشون که یک (یه) لحظه به یه چیز، محکم برخورد کردم و روی (رو) زمین افتادم. چشمام رو بسته بودم (و) وقتی باز کردم اصلاً چیزی نبود. (در این قسمت بهتر از که جزئیات بهتر توصیف گردند. برای مثال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Najva❁

Najva❁

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
3,177
پسندها
36,643
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
  • #3
پارت شش

- چه چیزایی رو مشخص می‌کنه؟
(یک‌بار دیگر دقت داشته باشید که دیالوگ‌ها زیاد پشت هم ردیف نشوند. همچنین هردفعه لازم نیست نام تابا ذکر شود‌. - کفایت می‌کند.)
تابا: تو به تنهایی نمی تونی قدرت سیاهی رو شکست بدی، فقط عشق می‌تونه نابودش کنه.
(چرا شخصیت اصلی سوال‌هایی مثل، "اصلا چرا من باید نابود کنم و چرا و کجا"، نمی‌پرسد؟)
- متوجه نمیشم!
(برای متوجه نبودن شخصیت نیاز به توصیف حالات چهره او داریم. او جدی است یا گیج؟ کلافه است یا عصبی؟)
تابا: تمام تلاشت رو بکن تا با عشق، سیاهی رو نابود کنی. من راه آسون‌تر رو به تو پیشنهاد کردم.
- شکست سیاهی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Najva❁

Najva❁

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
3,177
پسندها
36,643
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
  • #4
پارت هفت

رد شدن من از کنار یه اتاق (این اتاق در کجای راهرو قرار داشت؟ شخصیت اصلی چقدر از در اتاق خودش فاصله گرفته بود؟) و خروج یه نفر از اون اتاق باعث برخورد من و اون شد. به سرعت سمتش برگشتم تا کمکش کنم بلند بشه ولی، در کمال تعجب هیچکس اونجا نبود.(!)
- پس من به چی برخورد کردم؟
کمی ترسیده بودم، ولی مهم نبود. (بهتر است جای مهم نبود از "اهمیت ندادم" استفاده شود.) دوباره به راهم ادامه دادم ولی فکر به این که به چی برخورد کردم من رو رها نمی‌کرد. (داشت راهش را به کجا ادامه می‌داد؟ اون که نمی‌دانست کجاست؟) برگشتم پشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Najva❁

Najva❁

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
3,177
پسندها
36,643
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
  • #5
پارت هشت

نزدیکش شدم، دستم رو سمتش بردم تا لمسش کنم. (به علاوه‌ی مینیاتوری بودن توصیفات بیشتری می‌تواند به درک گلدان کمک نماید.)
خانوم: می‌تونی بری.
سمت صدا برگشتم. (می‌توانید بگویید "و با مکثی پرسیدم:")
- اجازه ورود دارم؟
خانوم: بله.
به سمت اتاقی که راهنمایی کرد رفتم. با دیدن تابا و یادآوری اتفاقی که افتاد، سینه‌م درد گرفت.
تابا: شیری یا روباه؟
(با غرور می‌گوید یا با تردید و استیصال؟)
- شیر.
تابا: پس خوب به حرفام فکر کردی. (!)
از روی صندلیش بلند شد و به سمت پنجره رفت.
- حالا باید چیکار کنم؟
تابا: باید تمرین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Najva❁
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Victoria

Z.MOSLEH❁

کاربر قابل احترام
سطح
23
 
ارسالی‌ها
1,566
پسندها
14,913
امتیازها
35,373
مدال‌ها
34
  • #6
این نقد، تا مطالعه‌ی پست 50 تنظیم شده است.

#22
دنیز: باید ساخت و ساز رو شروع کنیم.
- راست میگی، ببین من از این چیز‌ها سر در نمیارم. هزینه‌اش رو به تو می‌دم، خودت کار‌ها رو انجام بده.
دنیز: از کجا میاری؟
- اونقدر که تو فکر می‌کنی بدبخت نیستم.
خنده‌ای زدیم. (خنده‌ای زدیم؟! «خنده‌ای کردیم» شاید واژه‌ی مناسب‌تری باشد.)
دنیز: میگم، تو آشپزی بلدی؟
- یکمی بلدم.
دنیز: یکمی چقدره؟ چی می‌تونی درست کنی؟
- مثلاً تخم مرغ.
خنده‌ای کرد.
دنیز: بسیار زیبا.
- بیشتر غذاها رو بلدم. تو چی بلدی؟
دنیز: من اصلاً غذا نمی‌خورم.
(تا اینجا، تنها چیزی که داشتیم دیالوگ است. فضاها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

NERISSA

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
202
پسندها
6,414
امتیازها
21,133
مدال‌ها
12
  • #7
نقد همراه|رمان حریر آبی

پارت34
- بهتره، داروهایی که نوشتم رو براش(برایش) تهیه کنید. توی این موقع استراحت براش(برایش...براش حشو نویسی‌ست. دور زدن چهارچوب‌هایِ محاوره، و زدن سر و ته بعضی کلمات اشتباهه!) خیلی مهمه، حواستون بهش باشه.
خانم دکتر از جاش بلند شد و ننه تایه هم برای بدرقه‌اش،(.) نگاهی به دنیز انداختم. با نگرانی به من خیره شده بود.(کمی بیشتر توضیح بده. احوال و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NERISSA

.•motahareh•.

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
55
پسندها
593
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • #8
پارت هشت

نزدیکش شدم، دستم رو سمتش بردم تا لمسش کنم. (به علاوه‌ی مینیاتوری بودن توصیفات بیشتری می‌تواند به درک گلدان کمک نماید.)
خانوم: می‌تونی بری.
سمت صدا برگشتم. (می‌توانید بگویید "و با مکثی پرسیدم:")
- اجازه ورود دارم؟
خانوم: بله.
به سمت اتاقی که راهنمایی کرد رفتم. با دیدن تابا و یادآوری اتفاقی که افتاد، سینه‌م درد گرفت.
تابا: شیری یا روباه؟
(با غرور می‌گوید یا با تردید و استیصال؟)
- شیر.
تابا: پس خوب به حرفام فکر کردی. (!)
از روی صندلیش بلند شد و به سمت پنجره رفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

.•motahareh•.

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
55
پسندها
593
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • #9
ولی ممنون، هین ویرایش پارت‌ها به نکات گفته شده توجه می‌کنم
 

Najva❁

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
3,177
پسندها
36,643
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
  • #10
سلام گلم
من قبل از این که این پارت‌ها رو نقد کنید تغییراتی روشون انجام دادم.
سلام عزیزم
من نقد رو پس از محول شدن رمانتون به بنده انجام دادم و اگر به قوانین دقت کنید بعد از درخواست نقد همراه اجازه‌ی اعمال ویرایش ندارید :458206-8edf2e9337da486770b205eb859758e8:
 
امضا : Najva❁
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Victoria
عقب
بالا