از اونجا که اینجانب کوچکترین استعدادی در تولد گرفتن ندارد(فقط بلدم حرص در بیارم)
از اونجا که از دیروز مادرم به خاطر شخص مذکور در اومده
از این جهت که نذاشت با خیال راحت سوسیسم رو بخورم و تو گلوم موند (الهی تو حلق تو هم گیر کنه:)
چون که خعلیییی چیز تشریف داره...بگذریم ابهتِ پلاستیکیش رو حفظ میکنم
(وی خودش نفهمید چی گفت پس زیرکانه بحث را عوض میکند)
با یه آهنگ پرانرژی ادامه میدیم...