متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دیالوگ نویسی تمرین دیالوگ نویسی | تینا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Chest_pain
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 226
  • کاربران تگ شده هیچ

Chest_pain

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,024
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #1
- من که دیوونه نیستم.
- نیستی؟
- این که خوش باشی و بقیه فکر کنن دیوونه‌ای بیشتر بهت آسیب میزنه! من الان خوبم، اما حرفاتون که می‌گید این یارو خُله داره رو مخم میره.
- می‌فهمم؛ اما می‌دونی...آدم بمیره بهتر از اینه که خُل باشه اما فکر کنه که سالمه.​
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,024
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #2
- هالووینه؟
- تا حالا راجب مهمونی‌ بالماسکه چیزی شنیدی؟
- شنیدم...ولی من نقابمو نمیزارم.
- چرا؟
- نقابم رو که میزارم، حس می‌کنم کل چهره‌ی واقعیم رو پوشوندم. می‌فهمی منظورم رو؟ انگار نیمه‌ی واقعیم قراره پنهان بشه.
- اره؛ امّا اینجا خودت باشی زشت میشی! پیشنهاد می‌کنم تو هم نقابتو بزار.​
 
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,024
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #3
- می‌فهمی؟ دوست دارم!
- پس چرا من نمی‌بینم؟!
- چیو نمی‌بینی؟
- دوست داشتنت رو! کو؟ کجاست اون دوست داشتنت؟
- این...این‌جاست.
- یعنی تو قلبت؟
- آره.
- می‌تونی درش بیاری تا ببینمش؟
- در نمیاد.
- چطور می‌تونه بره داخل، بعد نمی‌تونه در بیاد؟!
- اینجایی که تو رفتی توش یه جای کاملاً یک‌طرفه‌ست.
- پس اگه نامردی ازم ببینی چی؟ اون موقع می‌تونه بیاد بیرون؟
- نه، ببین؛ نامردی که بره این تو دیگه در نمیاد! اگر هم در بیاد زخم میشه، جاشم خوب نمیشه. اگه هم خوب بشه یاد و خاطرات طرف باهامون می‌مونه. واسه همینه که می‌گن زخم‌ها حافظه دارن!​
 
امضا : Chest_pain
عقب
بالا