- ارسالیها
- 968
- پسندها
- 4,324
- امتیازها
- 18,373
- مدالها
- 16
- نویسنده موضوع
- #11
![IMG_20220120_122416_341.jpg IMG_20220120_122416_341.jpg](https://forum.1roman.ir/data/attachments/940/940095-547907b18fc84204fca8da5a5e467827.jpg)
قدیم را یادت هست؟ چراغ نفتی و علاءالدین را؟ بشکههای نفت را؟
شب های سرد جنگ و بی برقی با همانها روشن و گرم می ماند،
قابلمه غذا از صبح زود روی آن بار گذاشته می شد تا صلات ظهر،
غذای داغ خوشمزه برای بچه مدرسهای هایی که شلوارشان تا زانو از برف و باران خیس شده آماده بود.
خودشان یک تنه، هم اجاق گاز بود، هم شوفاژ، هم مایکروویو، هم شمع، هم لامپ، هم از صد تا چای ساز چای خوش طعم تری تحویل آدم میداد.
![458047 6dc8ffbbdef9cc2a2419e3bb0fa8d8d5 :458047-6dc8ffbbdef9cc2a2419e3bb0fa8d8d5: :458047-6dc8ffbbdef9cc2a2419e3bb0fa8d8d5:](/styles/default/xenforo/smilies/xenforo/458047_6dc8ffbbdef9cc2a2419e3bb0fa8d8d5.png)
یادت هست؟ بوی دود و نفتش را؟ یادش بخیر! روزهایی که زندگی بودند و خاطره شدند.
![973 :973: :973:](/styles/default/xenforo/smilies/jaded/973.gif)