متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار جان دان

  • نویسنده موضوع _harly_
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 240
  • کاربران تگ شده هیچ

_harly_

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
3,406
امتیازها
17,273
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #1
آه از این دنیا مرو و رخت بر نکش

که اگر این چنین شود دیگر من را کینه خواهد بود

از تمام زنانی که

این چنینند مثل تو و می گذارند و می روند

زین رو،

چون تو ز میان روی

دگر تو را ستایش نخواهم کرد

حتی هر گاه که بیاد آورم

که تو برایم تنها و یکه بوده ای

باز دیگر ستایشت نخواهم کرد

می دانم…و این چنین است که می پذیرم که تو هرگز فنا نمی شود

برای همگان،

از این دنیا سفر کردن، یعنی مرگ، یعنی نیستی

اما وقتی که تو از

این سرا رفته باشی

آنگاه تمام این جهان

با آخرین نفس تو

تبخیر می شود، سوی بالا می رود

و آندم که تو…تو ای روح این جهان

زین جهان رفته باشی

و هنوز جهان سر پا باشد انگاه

این جهان چیزی جز جسد تو نیست

تنها تویی که زیباترین دلارامی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : _harly_

_harly_

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
3,406
امتیازها
17,273
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #2
ای ابله کهنسال بی‌دوام

ای سرکش بی‌مرام

چرا از میان پنجره‌ها می‌خوانی ما را

واز میان پرده‌ها می‌تازی ما را

این همه آزار بهر چیست؟

مگر این کار هر روزت نیست؟

دور شو، دست از گریبانمان بکش

ای خورشید یاغی سرکش

نزد کاهلان و عبوسان رو

به شکارچی پادشاه گوی

که در مسیر است پادشاه تا بشوید روی

به دهقانان ندا ده تا برچینند خوشه ها را

و انبار کنند توشه ها را

گردش ایام نبرد زیادم او را

عشق من جاودانه است به او
 
امضا : _harly_

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا