متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار اوزدمیر آصف

  • نویسنده موضوع Mobina.yahyazade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 329
  • کاربران تگ شده هیچ

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
826
پسندها
3,815
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
و بعضی وقت ها
دوست داشتن
حیاتی دیگر است

زنده نگه داشتن
کسی درون ات
حتی
با وجود این فاصله های دور
 
امضا : Mobina.yahyazade

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
826
پسندها
3,815
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
منتظر آمدن همه نباش
یک نفر
هیچ وقت نمی‌آید
 
امضا : Mobina.yahyazade

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
826
پسندها
3,815
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
من اگر مرده بودم
شاید
او می گریست
اما
اگر او گریه می کرد
من
حتما می مردم
 
امضا : Mobina.yahyazade

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
826
پسندها
3,815
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
بی‌تو هم می‌توان به دریا خیره شد
زبان موج‌ها روشن‌تر از زبان تو
بیهوده خاطره‌هایت را در دلم زنده نکن
بی‌تو هم می‌توانم دوستت داشته باشم
از چیزهای بیهوده می‌گفتیم
بیهوده ، بیهوده
زمانی که باهم بودیم
تو کودکی لوس از عشق
من احمقی حیرت‌زده از عشق
 
امضا : Mobina.yahyazade

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
826
پسندها
3,815
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
دست هایت را بده
خواهم بوسید
از میانِ هزاران دست
از این خطوط ِ سفید
خواهم گذشت،
دست هایت را بده
دست هایت را…
تو را خواهم کشت
فرو خواهم رفت
در چشم هایت،
جایی در اعماق آن
خواهم یافت
از آنجا… بی تابانه
تو را صدا خواهم زد
دست هایت را،
سرانجام تو را خواهم کُشت.
 
امضا : Mobina.yahyazade

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
826
پسندها
3,815
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
دروازه‌های شهرت را به رویم بگشا
با تو آنقدر حرف دارم که
با گفتن تمام نشود
سال‌هاست من لحظاتی را زیسته‌ام که
گره به نام تو خورده
دروازه‌های شهرت را به رویم بگشا
من در آن‌جا با تو
شهرهای دیگر را تصاحب خواهم کرد
این خانه‌ها
این کوچه‌ها
این میدان‌ها
کفایت هر دویمان را نمی‌کند
 
امضا : Mobina.yahyazade

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
826
پسندها
3,815
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
دیگر همانند گذشته دلتنگ ات نمی شوم
حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی کنم
در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری ست ، چشمانم پُر نمی شود
تقویم روزهای نیامدنت را هم دور انداخته ام
کمی خسته ام ، کمی شکسته
کمی هم نبودنت مرا تیره کرده است
اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته ام
تنها خوبم هایی روی زبانم چسبانده ام
مضطربم
فراموش کردن تو علیرغم اینکه میلیونها بار به حافظه ام سر می زنم
و نمی توانم چهره ات را به خاطر بیاورم ، من را می ترساند


دیگر آمدنت را انتظار نمی کشم
حتی دیگر از خواسته ام برای آمدنت گذشته ام
اینکه از حال و روزت باخبر باشم ، دیگر برایم مهم نیست
بعضی وقتها به یادت می افتم
با خود می گویم : به من چه؟
درد من برای من کافی ست


آیا به نبودنت عادت کرده ام؟
از خیال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mobina.yahyazade

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
826
پسندها
3,815
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
دوست داشتن
گاهی وقت ها تحمل است
اینکه بتوانی با زخم های زندگی
هنوز سرپا ایستاده باشی
دوست داشتن
گاهی وقت ها، زندگی ست
همانند سینه ای بدون نفس
از مرگ
قلب بدون عشق
آگاه باشی
دوست داشتن
گاهی وقت ها
سنگین است
به سان
سنگینی لیاقت دوست داشته شدن

و بعضی وقت ها
دوست داشتن
حیاتی دیگر است
زنده نگه داشتن
کسی درون ات
حتی
با وجود این فاصله های دور
 
امضا : Mobina.yahyazade

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
826
پسندها
3,815
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
دیگر همانند گذشته دلتنگ ات نمی شوم
حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی کنم
در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری ست ، چشمانم پُر نمی شود
تقویم روزهای نیامدنت را هم دور انداخته ام
کمی خسته ام ، کمی شکسته
کمی هم نبودنت مرا تیره کرده است
اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته ام
تنها خوبم هایی روی زبانم چسبانده ام
مضطربم
فراموش کردن تو علیرغم اینکه میلیونها بار به حافظه ام سر می زنم
و نمی توانم چهره ات را به خاطر بیاورم ، من را می ترساند

دیگر آمدنت را انتظار نمی کشم
حتی دیگر از خواسته ام برای آمدنت گذشته ام
اینکه از حال و روزت باخبر باشم ، دیگر برایم مهم نیست
بعضی وقتها به یادت می افتم
با خود می گویم : به من چه؟
درد من برای من کافی ست

آیا به نبودنت عادت کرده ام؟
از خیال بودنت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mobina.yahyazade

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
826
پسندها
3,815
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
باور کن
تو را پنهان خواهم کرد
در آنچه که نوشته‌ام
در نقاشی‌ها و آوازها و آنچه که می‌گویم


تو خواهی ماند
و کسی نه خواهد دید
و نه خواهد فهمید زیستن ات را در چشمانم


خواهی دید و خواهی شنید
گرمای تابناک عشق را
خواهی خفت و برخواهی خاست


روزهای پیش رو را خواهی دید
که نخواهند بود
چون روزهای گذشته
آنطور که زیسته بودی
در افکارت غرق خواهی گشت

فهمیدن هر عشقی
گذران یک عمر است
سپری خواهی‌اش کرد

تو را وصف ناپذیر
زندگی خواهم کرد
در چشمانم خواهم زیست
در چشم‌هایم ، تو را پنهان خواهم کرد

روزی تنها زبان به سخن خواهی گشود
خواهی نگریست
من چشم‌هایم را فرو خواهم بست
در خواهی یافت
 
امضا : Mobina.yahyazade

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا