دیالوگ نویسی تمرین دیالوگ‌نویسی | Reyhun کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Reyhun Khosravi
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 396
  • کاربران تگ شده هیچ

Reyhun Khosravi

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
22/4/21
ارسالی‌ها
249
پسندها
7,478
امتیازها
21,013
مدال‌ها
15
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
- اومدنت مثل طلوع بود؛ همون قدر قشنگ و خیره کننده... .
- آره؛ اما موندنم دیگه دیدنی نبود! چشم‌هات رو می‌زد نوری که از اون بالا بهت می‌پاشید.
- برای همین دنبال غروب بودی؟
- و بعدش هم دنبال مهتاب بودم!
- الان می‌خوای بمونی؟
- اگر تو آسمون باشی و من بشم ماه شب تار، چرا که نه؟
- شایدم همون ستاره‌ای... منتهی روز تاب وجودت رو نمی‌کشه... .
- باید بگی که منتهی دور ترم.
- آره؛ که همه اینطوری زیباترن!
 
امضا : Reyhun Khosravi

Reyhun Khosravi

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
22/4/21
ارسالی‌ها
249
پسندها
7,478
امتیازها
21,013
مدال‌ها
15
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
- عجیبی؛ آدمیزاد دلش می‌خواد تو رو بشناسه.
- عجیب؟ مثل یه کیس تحقیقاتی؟
- نه. مثل یه معجزه؛ طوری که هربار با دیدنت، انگار جهان غریبی من رو صدا می‌کنه.
- صدای یه جهان غریب؟ تمنای من برای پیدا شدن توسط خودت رو می‌گی دیگه؟
- شاید هم تمنای قسمتی از خودم که از درون تو می‌بینمش رو می‌گم!

پ. ن: به وقت بیست و یکم و بیست و دوم دی ماه ۱۴۰۱
 
امضا : Reyhun Khosravi

Reyhun Khosravi

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
22/4/21
ارسالی‌ها
249
پسندها
7,478
امتیازها
21,013
مدال‌ها
15
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
- می‌خوام بیشتر بشناسمت.
- چرا؟ چه چیز حالبی توی این آدم پر از درد و رنج دیدی که برات قشنگ بوده؟
- همین که این آدم پر از درد و رنج، دنیا رو تماماً رنگ می‌بینه، کافی نیست؟
- من رنگارنگم؟
- نه! تو یه وجود متمایز و متناقضی که برخلاف روح غم‌گسارش، شعر می‌گه.
- و چطوری که تا حالا نفهمیدی شاعر جماعت، هر وقت دردش لبریز می‌شه، شعرش قشنگ می‌شه؛ برای همین فقط همون دردهای کلمه شده رو منتشر می‌کنه...؟

پ. ن: پس از الهام از شخص آزاد!:)
 
امضا : Reyhun Khosravi

Reyhun Khosravi

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
22/4/21
ارسالی‌ها
249
پسندها
7,478
امتیازها
21,013
مدال‌ها
15
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
- می‌دونی چیه؟ گفت‌وگو‌ها الکی قشنگ نمی‌شن.
- آره خوب! باید کلی وقت گذاشت رو تک به تک حرف‌ها و دیالوگ‌ها که یه چیز قشنگ و تمیز نوشت.
- نه دیگه! اشتباهت همینجاست! تو هرکاری هم که بکنی، همونقدر که لوس حرف زدن مال یه بچه ست؛ رسمی حرف زدن هم مال یه جلسه‌ی اداری...انگار که رنگ بپاشی به تخته‌ی سیاه! میشه؟
- نه؛ ولی ربطش به دیالوگ...؟
- جهان! جهان آدماست که اگر یکی باشه،‌ هر دیالوگی، عمق و مفهوم پیدا می‌کنه. مثلاً اگه به من و تو بگن اینویجوالیسم با اگزیستانسیالیسم چه فرقی دارن، احتمالاً‌ فقط بتونیم شباهت «ایسم» آخرشون رو بگیم؛ ولی حالا بذار بیان و صدتا سوال برقی و کامپیوتری بپرسن... بازم به جای فهمیدن فرق، شباهت رو می‌گیم...؟
 
امضا : Reyhun Khosravi

Reyhun Khosravi

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
22/4/21
ارسالی‌ها
249
پسندها
7,478
امتیازها
21,013
مدال‌ها
15
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
- چقدر یهو نوشتی!
- بهش می‌گن فوران احساسی...یهو حس می‌کنی دیگه خودت تنها-تنها نمی‌کشی جلو بری!
- نکنه فکر می‌کنی کاغذ میاد از رو شونه‌ات بارت رو برمی‌داره؟
- نکنه تو فکر می‌کنی بالا آوردن فقط مال معده ست؟
- چی؟! داری شوخی می‌کنی دیگه؟
- نخند! جدی می‌گم. آدمیزاد وقتی می‌نویسه که می‌خواد فکرهاش رو بالا بیاره...! و آره! همینطوری هم سبک می‌شه...!

پ. ن:‌ به گمونم ایده رو قبلاً جایی شنیده بودم. اگر می‌دونستید اولین بار کی چنین تشبیه قشنگی رو به کار برده،‌لطفاً بهم بگید :)
پ. ن2: توی دیالوگ آخر از ایده‌ای استفاده شده که مال من نیست... من فقط دیالوگش کردم.
 
آخرین ویرایش
امضا : Reyhun Khosravi

Reyhun Khosravi

گوینده آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
22/4/21
ارسالی‌ها
249
پسندها
7,478
امتیازها
21,013
مدال‌ها
15
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
- شنیدی می‌گن ماهی سفید اگه زهره‌اش بترکه، تلخ می‌شه؟ منم زهره‌ام ترکیده... یعنی ترکوندنش! خودمم ترکوندنا! هیچی از این دل نمونده... تلخ شدنم دیگه رنگ و بوی تعفن انداخته بهم...
- حاجی ما همه‌مون ترکیدیم! زهره و دل که سهله؛ باور و اعتقادمونم ترکوندن... ما یه مشت آدم خسته‌ی بی‌امیدیم که برای امید بقیه داریم تو همین تعفن ادامه می‌دیم... که شاید بشه و بعدیا، دل‌شون نترکه! شاید...
 
امضا : Reyhun Khosravi

موضوعات مشابه

عقب
بالا