نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

تفسیر شعر تفسیر غز ۷۳ دیوان حافظ

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 318
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #1

روشن از پرتوِ رویت نظری نیست که نیست
منتِ خاکِ درت بر بصری نیست که نیست​

هیچ نظری نیست که از پرتو و ضیاء روی تو روشن نباشد و هیچ چشمی نیست که منّتِ خاک درِ تو در آن نباشد. یعنی تمام عالم به رویت ناظر و توتیای خاکِ درِ تو در هر بصر ظاهر است.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #2

ناظرِ رویِ تو صاحب نظرانند آری
سِرّ گیسویِ تو در هیچ سَری نیست که نیست​

به روی تو صاحب‌نظران نگاه می‌کنند، یعنی عشاق و گرفتارانِ رویِ تو تماماََ اهلِ نظر و از بزرگانند نه اشخاصِ گمنام. بله! هیچ سَری نیست که هوا و آرزوی گیسوی تو در آن نباشد یعنی محبت تو در هر سَری هست.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #3

اشکِ غمّازِ من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست​

اگر اشکِ چشمِ من از غمِ عشقت سرخ گشته است. جای تعجب نیست، زیرا هیچ پرده‌دری نیست که از کاری که کرده خود خجل و شرمنده نباشد. سرخ شدن اشک عبارت از خونین شدن آن است. اِسنادِ پرده‌دری به اشک به سبب این است که سِرِ عاشق را فاش کرده است. حاصلِ سخن اینکه اگر اشکِ چشمم خونین شده است عجب نیست بلکه جزایش همین است و باید بکشد به جهتِ اینکه او است که سِرِ عشق مرا فاش ساخته است.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #4

تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست​

خطاب به جانان می‌فرماید: برای اینکه به دامنت گردی از نسیم ننشیند راهی نیست که در آن از دیده‌ام سیل اشک جاری نشود. یعنی تمام راه‌ها را برایت با اشک چشمم آب‌پاشی می‌کنم.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #5

تا دَم از شام سَرِ زلفِ تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست​

برای اینکه از شام زلفِ تو در هر جا دَم نزند یعنی سخن نگوید. سحری نیست که با صبا گفتگو نداشته باشم. یعنی برای اینکه رازِ سَرِ زلفِ تو را در هرجا فاش نکند هر سحری با صبا در گفتگو هستم.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #6

من از این طالعِ شوریده برنجم ور نی
بهره‌مند از سرِ کویت دگری نیست که نیست​

من از طالعِ شوریده و درهم و برهم خودم در رنج هستم وگرنه کسی نیست که از سَرِ کوی تو بهره‌مند نگردد. یعنی همه از محله و کوی تو محظوظ و برخوردار می‌شوند، به جز من که از طالعِ بَدِ خود در زحمتم.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #7

از حیایِ لبِ شیرینِ تو‌ ای چشمه نوش
غرقِ آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست‌​

ای چشمه شهد از حیای لبِ شیرینِ تو هیچ شکری نیست که غرقِ آب و عرق نشود. یعنی لبت به قدری شیرین است که شکر از خجالت غرقِ آب و عرق گشته و حل شده است و تبدیل به آب گشته است.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #8

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلسِ رندان خبری نیست که نیست​

صلاح نیست که اسرار از پرده بیرون افتد یعنی فاش گردد؛ وگرنه خبری نیست که در مجلسِ رندان نباشد. یعنی رندان به تمام اسرار جهان واقفند، امّا جایز نمی‌دانند که آن را فاش سازند.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #9

شیر در بادیه عشقِ تو روباه شود
آه ازین راه که در وی خطری نیست که نیست​

در صحرای عشق تو شیر، روباه می‌شود. آه از این راهِ عشق، زیرا خطری نیست که در آن نباشد. یعنی وادی عشق، وادیِ بس خطرناک است و مخوف که بهادران، چون شیر، در آن از شدّتِ ترس زبون می‌گردند.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #10

آبِ چشمم که بَرو منّتِ خاکِ درِ توست
زیرِ صد منّتِ او خاکِ دری نیست که نیست​

آبِ چشمِ من زیرِ بارِ منّتِ درِ تو است. زیرا که خاکِ درِ تو اشک مرا جذب می‌نماید و آن را نگه می‌دارد و از بین نمی‌برد. یعنی که چشمم خاکِ درِ تو را آبیاری می‌کند و هیچ دری نیست که خاکش زیرِ بارِ منّتِ اشکم نباشد. زیرا روزی چند بار خاکِ هر دری را آبیاری می‌کند.
 
عقب
بالا