نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

نقد همراه نقد همراه رمان حسی که دوباره جان گرفت | EIAY★ / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع YEKTA ONSORI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 175
  • کاربران تگ شده هیچ

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
909
پسندها
24,517
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «حسی که دوباره جان گرفت» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

لآجِوَرْد

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
645
پسندها
26,541
امتیازها
44,673
مدال‌ها
20
  • #2
#3
کمی به طرفش چرخیدم ولی همچنان سعی می‌کردم نگاهش نکنم! بند کوله‌‌ام را کمی محکم کردم و رو به امیرحسین که ساعتی به من خیره شده بود گفتم:
[به حالت‌ها اشاراتی کنید تا این خیرگی ملموس‌تر شود. همچنین مخاطب هیچ ذهنیتی از فضایی که در آن قرار دارند، ندارد. پس می‌توانستید به راحتی به فضا و مکان اشاره‌ای کنید.]
- چه‌خبر پسرعمو؟
با دستش شالم را مرتب کرد. عمیق در چشمانم زل زد، چشمانش تاریک‌ترین رنگ جهان را داشت؛ اما زیبایی نهفته در آن وصف‌ناپذیر بود.
[احساسات را نیز در نظر بگیرید. از احساس امیرحسین بگویید و البته احساس نازی را هم باید شرح بدهید. مخاطب باید بداند با چه چیزی رو به رو است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : لآجِوَرْد

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,473
پسندها
34,155
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • #3
#3
کمی به طرفش چرخیدم ولی همچنان سعی می‌کردم نگاهش نکنم! بند کوله‌‌ام را کمی محکم کردم و رو به امیرحسین که ساعتی به من خیره شده بود گفتم:
[به حالت‌ها اشاراتی کنید تا این خیرگی ملموس‌تر شود. همچنین مخاطب هیچ ذهنیتی از فضایی که در آن قرار دارند، ندارد. پس می‌توانستید به راحتی به فضا و مکان اشاره‌ای کنید.]
- چه‌خبر پسرعمو؟
با دستش شالم را مرتب کرد. عمیق در چشمانم زل زد، چشمانش تاریک‌ترین رنگ جهان را داشت؛ اما زیبایی نهفته در آن وصف‌ناپذیر بود.
[احساسات را نیز در نظر بگیرید. از احساس امیرحسین بگویید و البته احساس نازی را هم باید شرح...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آبی پَرَست؛
عقب
بالا