متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار احسان افشار

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 214
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #1
روز شب، روز شب، سلام سلام
می روم می رویْ تمام تمام

خسته ای از خطوط نامه ی من
خسته ام از خطوط سیم پیام

رنگی اما نمی دوی در چشم
بویی اما نمی رسی به مشام

گفته بودم چه وقت می آیی
گفته بودی که انتظار به کام !

هیچ راهی به جز شکستن نیست
دل من سنگ و چشم او بادام

هر چه از عشق بیشتر گفتم
به میانمایگی کشید کلام

آه بودن چقدر دشوار است
خاصه با دردهای بی فرجام
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #2
صد بار قلم تيز شد و خاطره نگذاشت،
یک جمله شکایت به نگارم ، بنگارم…!

***


هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای

با هر قدم که دور شدی، استخوان شکست
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #3
برف آمد که جای پای تو را

بر زمین عمق بیشتر بدهد

برف آمد که با زبان سپید

جغد را از درخت پَر بدهد



از همین قاب مستطیلی شکل

دیده ام ایستگاه آخر را

شیشه‌ها را بخار می‌گیرد

تا نبینم نگاه آخر را



چیزی از آسمان نمی‌خواهم

تو اگر لکه ابر من باشی

زندگی را به گور می‌بخشم

تو اگر سنگ قبر من باشی



 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا