- ارسالیها
- 1
- پسندها
- 7
- امتیازها
- 33
- نویسنده موضوع
- #1
نام مجموعه : پژواک
شاعر: عرشیا کشاورزي
مقدمه:
درد دارد که کسی عاشق جانت باشد.
پیش از او هم که فقط خواب و خیالت باشد
چرخ عالم؛ کرهی خاکی و دریای وسیع
دست در دست دهند تا که محالت باشد
برق چشمانِ تو دریایِ مرا صاعقه داد
گفته بودم که فقط "ماه" مثالت باشد
هرکه گیسوی تو را دید دلش را بردی
تو بگو پس چه در آن موی شلالت باشد
تو هماني که خودت ریشهی جانم شدهای
من همانم که به مانند نهالت باشد
تیشهی آتش تو جان به لبم کرد ولی
صبر ایوب مرا تاب و مجالت باشد
طالب فال در این قهوهی تلخام شده ای
بهر شیرین تو بخواهی ته فالت باشد؟
تابع دیو شدی گفت که من بد بودم
من که بد ؛ خودش ولی چو ذوالجلالت باشد
بعد تو مادر من از غم من جا افتاد
گر که دائم بشود وای به حالت باشد
من و ایوب یکی بودهایم از...
شاعر: عرشیا کشاورزي
مقدمه:
درد دارد که کسی عاشق جانت باشد.
پیش از او هم که فقط خواب و خیالت باشد
چرخ عالم؛ کرهی خاکی و دریای وسیع
دست در دست دهند تا که محالت باشد
برق چشمانِ تو دریایِ مرا صاعقه داد
گفته بودم که فقط "ماه" مثالت باشد
هرکه گیسوی تو را دید دلش را بردی
تو بگو پس چه در آن موی شلالت باشد
تو هماني که خودت ریشهی جانم شدهای
من همانم که به مانند نهالت باشد
تیشهی آتش تو جان به لبم کرد ولی
صبر ایوب مرا تاب و مجالت باشد
طالب فال در این قهوهی تلخام شده ای
بهر شیرین تو بخواهی ته فالت باشد؟
تابع دیو شدی گفت که من بد بودم
من که بد ؛ خودش ولی چو ذوالجلالت باشد
بعد تو مادر من از غم من جا افتاد
گر که دائم بشود وای به حالت باشد
من و ایوب یکی بودهایم از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر