موي سپيد را فلکم آسان ندادداديم ز كف نقد جواني و دريغا چيزي به جز از حيرت و حسرت نستانديم
مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيستما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خداییتو شدی نور راه من
واسم افتخاره که با تو راه برم
با م
یاد آن روزی که یاری داشتیمملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
فقط من یه چیزی بگم
این بیت هایی که ادامه میدین باید اهنگ باشه ها
میونِ این همه سرگردونی…یاد آن روزی که یاری داشتیم
این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم
ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم
این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم