متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار سارا تیس دیل

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 209
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #1
روزی پا به قلب‌ام گذاشت عشق
مهمانی ناخوانده و اندوهگین بود
تنها آن‌گاه که عاجزانه می‌خواست بماند
پس از لَختی گذاشتم که بیاساید
او به زاری خواب از چشمان من ربود
و با سرشکِ چشمان‌اش رؤیاهایم را برآشفت
و آن زمان که قلب من در اشتیاق آوازی بود
از ترس خود شور آوازم را ساکت کرد
حالا که او به راه خود رفته است
دل‌تنگِ درد شیرین‌اش هستم
و شب‌ها گاه به راز و نیازی می‌گویم
که کاش دوباره بازگردد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #2
آیا هرگز می‌دانستی
که در زمان‌های دور
آن‌قدر عاشق‌ام بودی که
عشق‌ات هرگز به کاهلی و نابودی راه نمی‌برد ؟
تو آن زمان جوان بودی
مغرور و دل‌زنده
بیش از حد جوان بودی برای دانستن اش

سرنوشت بادی‌ست
و برگ‌های سرخ در حضورش
به پرواز درمی‌آیند پراکنده
در دوردست و در دوران توفانی سال

هم اکنون به ندرت هم‌دیگر را می‌بینیم
اما هر گاه سخن گفتن‌ات را بشنوم
راز تو را می‌دانم
عزیزکم ، عزیز دلم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا