SETAYESH.MO مدیر بازنشسته سطح 24 ارسالیها 2,227 پسندها 16,621 امتیازها 44,373 مدالها 18 29/4/22 نویسنده موضوع #1 خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم دل از پی نظر آید به سوی روزن چشمآنگاه که در عالم خیال، تصویر تو در گلزار چشم متصور میشود، دل برای دیدن آن به کنار دریچه چشم میآید امضا : SETAYESH.MO
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم دل از پی نظر آید به سوی روزن چشمآنگاه که در عالم خیال، تصویر تو در گلزار چشم متصور میشود، دل برای دیدن آن به کنار دریچه چشم میآید
SETAYESH.MO مدیر بازنشسته سطح 24 ارسالیها 2,227 پسندها 16,621 امتیازها 44,373 مدالها 18 29/4/22 نویسنده موضوع #2 سزای تکیهگهت منظری نمیبینم منم ز عالم و این گوشه معین چشمدیدگاه دیگری را درخور تکیه زدن و نگریستن تو سراغ ندارم. در این دنیا این من و این هم گوشه چشمم که برای تو در نظر گرفته شده است. امضا : SETAYESH.MO
سزای تکیهگهت منظری نمیبینم منم ز عالم و این گوشه معین چشمدیدگاه دیگری را درخور تکیه زدن و نگریستن تو سراغ ندارم. در این دنیا این من و این هم گوشه چشمم که برای تو در نظر گرفته شده است.
SETAYESH.MO مدیر بازنشسته سطح 24 ارسالیها 2,227 پسندها 16,621 امتیازها 44,373 مدالها 18 29/4/22 نویسنده موضوع #3 بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو ز گنج خانه دل میکشم به روزن چشمبه چشم من قدم بگذار که از گنجینه دل، لعل خون و گوهر اشک به دریچه چشمم میآورم تا در پایت بریزم. امضا : SETAYESH.MO
بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو ز گنج خانه دل میکشم به روزن چشمبه چشم من قدم بگذار که از گنجینه دل، لعل خون و گوهر اشک به دریچه چشمم میآورم تا در پایت بریزم.
SETAYESH.MO مدیر بازنشسته سطح 24 ارسالیها 2,227 پسندها 16,621 امتیازها 44,373 مدالها 18 29/4/22 نویسنده موضوع #4 سحر سرشک روانم سر خرابی داشت گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشمهنگام سحر، هرگاه خون جگرم دامنه چشم را فرا نمیگرفت و همچون سدی راه را بر اشک نمیبست، اشک پیاپی من سَرِ ویرانی و تباهی داشت. امضا : SETAYESH.MO
سحر سرشک روانم سر خرابی داشت گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشمهنگام سحر، هرگاه خون جگرم دامنه چشم را فرا نمیگرفت و همچون سدی راه را بر اشک نمیبست، اشک پیاپی من سَرِ ویرانی و تباهی داشت.
SETAYESH.MO مدیر بازنشسته سطح 24 ارسالیها 2,227 پسندها 16,621 امتیازها 44,373 مدالها 18 29/4/22 نویسنده موضوع #5 نخست روز که دیدم رخ تو دل میگفت اگر رسد خللی خون من به گردن چشمروز اول که چهره تو را دیدم، دلم میگفت: اگر به من آسیبی برسد خونم به گردن چشم است. امضا : SETAYESH.MO
نخست روز که دیدم رخ تو دل میگفت اگر رسد خللی خون من به گردن چشمروز اول که چهره تو را دیدم، دلم میگفت: اگر به من آسیبی برسد خونم به گردن چشم است.
SETAYESH.MO مدیر بازنشسته سطح 24 ارسالیها 2,227 پسندها 16,621 امتیازها 44,373 مدالها 18 29/4/22 نویسنده موضوع #6 به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش به راه باد نهادم چراغ روشن چشمدیشب تا سحرگاهان، در آرزوی رسیدن مژده آمدن تو بودم، چشم امید بیدارم را در راه باد پیامآور قرار دادم. امضا : SETAYESH.MO
به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش به راه باد نهادم چراغ روشن چشمدیشب تا سحرگاهان، در آرزوی رسیدن مژده آمدن تو بودم، چشم امید بیدارم را در راه باد پیامآور قرار دادم.
SETAYESH.MO مدیر بازنشسته سطح 24 ارسالیها 2,227 پسندها 16,621 امتیازها 44,373 مدالها 18 29/4/22 نویسنده موضوع #7 به مردمی که دل دردمند حافظ را مزن به ناوک دلدوز مردمافکن چشمتو را به انسانیت سوگند میدهم که دل بیمار حافظ را با تیر مژگان دلدوز و مردمافکن چشمت از پای در نیاور. امضا : SETAYESH.MO
به مردمی که دل دردمند حافظ را مزن به ناوک دلدوز مردمافکن چشمتو را به انسانیت سوگند میدهم که دل بیمار حافظ را با تیر مژگان دلدوز و مردمافکن چشمت از پای در نیاور.