نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

تفسیر شعر تفسیر غزل ۳۳۹ دیوان حافظ

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 187
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #1

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم​

آنگاه که در عالم خیال، تصویر تو در گلزار چشم متصور می‌شود، دل برای دیدن آن به کنار دریچه چشم می‌آید
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #2

سزای تکیه‌گهت منظری نمی‌بینم
منم ز عالم و این گوشه معین چشم​

دیدگاه دیگری را درخور تکیه زدن و نگریستن تو سراغ ندارم. در این دنیا این من و این هم گوشه چشمم که برای تو در نظر گرفته شده است.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #3

بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو
ز گنج خانه دل می‌کشم به روزن چشم​

به چشم من قدم بگذار که از گنجینه دل، لعل خون و گوهر اشک به دریچه چشمم می‌آورم تا در پایت بریزم.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #4

سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
گرم نه خون جگر می‌گرفت دامن چشم​

هنگام سحر، هرگاه خون جگرم دامنه چشم را فرا نمی‌گرفت و همچون سدی راه را بر اشک نمی‌بست، اشک پیاپی من سَرِ ویرانی و تباهی داشت.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #5

نخست روز که دیدم رخ تو دل می‌گفت
اگر رسد خللی خون من به گردن چشم​

روز اول که چهره تو را دیدم، دلم می‌گفت: اگر به من آسیبی برسد خونم به گردن چشم است.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #6

به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم​

دیشب تا سحرگاهان، در آرزوی رسیدن مژده آمدن تو بودم، چشم امید بیدارم را در راه باد پیام‌آور قرار دادم.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #7

به مردمی که دل دردمند حافظ را
مزن به ناوک دلدوز مردم‌افکن چشم​

تو را به انسانیت سوگند می‌دهم که دل بیمار حافظ را با تیر مژگان دلدوز و مردم‌افکن چشمت از پای در نیاور.
 
عقب
بالا