متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار مژگان عباسلو

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 194
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #1
به من نگو وقتی که رفتم صبور باش؛

به کسی که شنا نمی‌داند

نمی‌گویند در غرق‌شدن عجله نکن!

بی صدا برو و در را پشت سرت ببند

تا من صدای آن پرنده را نشنوم

که نمی‌داند یک نفر با رفتنش

می‌تواند یک شهر را از سکنه خالی کند.

تا تو به ایستگاه برسی

این خانه در سکوت غرق شده‌است.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #2
دلتنگم و دلگیر، مگر ابر بهارم؟
کو چاره به جز اینکه در این گوشه ببارم؟

ای قایق توفان‌زده، ای دل! به چه امید
گفتی که تو را باز به دریا بسپارم؟

موجم که شنید از لب ساحل دم آخر:
برگرد، به غیر از تو کسی نیست کنارم

ابرم که بریدم دل از اعماق تهی تا
بر شانه‌ات ای کوه کمی سر بگذارم

دلتنگم و دلگیر ولی چاره ندارم
جز اینکه تو را چون همگان دوست بدارم
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا