نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دیوانه وار ترین کاری که انجام دادی...

  • نویسنده موضوع I'm.JãS❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 2,183
  • کاربران تگ شده هیچ

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,265
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • #11
سر یه شرط خودمو از چندتا پله انداختم پایین
جالبش اینجاست که فقط زخمی شدم یه جامم نشکست:/
 
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,265
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • #12
یه بار دیگه جلو مدیرمون از تیر برقه جلو مدرسه رفتم بالا
 
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,265
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • #13
یه بار سر یه دعوا با یه پسره احمق هولش دادم افتاد راه پلشون طولانی بود تا تهشو رفت آخرم دستش شکست فقط شانس اوردیم سرشو گرفته بود خخخ
کلا اسکل بازی زیاد درمیارم
 
امضا : mehrabi83

I'm.JãS❀

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
648
پسندها
15,300
امتیازها
39,073
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #14
یه بار با یه دختره تو مدرسه دعوا کردم،با مشت کوبیدم تو دهنش پر خون شد.دندونشم شکست
هیچکس باورش نمیشد کار من باشه
 
امضا : I'm.JãS❀

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,265
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • #15
اینم الان یادم اومد یه بار دوباره سر شرط بندی از ماشینی که البته سرعتش زیاد نبود خودمو انداختم بیرون خیابون خداروشکر خلوت بود:/
 
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,265
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • #16
کل اتفاقات زندگی من تو شرط بندیامون با رفیقام اتفاق میوفته اینم مستثنا نیست:/
مجبور شدم کلی از کتاب داستانامو بریزم آشغالی واقعا هیچ کاری احمقانه تر از این نیست و نخواهد بود:(هنوز بابتشون ناراحتم بااینکه یه سال گذشته
 
امضا : mehrabi83

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • #17
بزرگ بودم حدکدا 7 یا8 ساله سیم آدابتور رو گذاشتم دهنم میک زدم میدونستم برق داره ولی میخواستم تجربه کنم ببینم برق گرفتگی چجوریه که خدا به دور تا 6.7 ساعت زبونم بی حس بود
 
امضا : مهدیه احمدی

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,265
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • #18
آها اینم یادم اومد
یه بار ظهر ناهار خوردم شب بیرون بودم بابت یکاری کلا هیچی نخوردم صبحم دیر پاشدم بدون صبحونه رفتم مدرسه و کلا عادتمه تو مدرسه هیچی نمیخورم
یعنی حدود بیست و چهارساعت بود چیزی نخورده بودم
اومدم خونه قرمه سبزی داشتیم منم بمیرم قرمه سبزی رو نزدیک دهنم نمیبرم نگاه تو یخچال نگاه انداختم یه نوشابه بود هوس کردم مگه میشه دختربابا چیزی هوس کنه و نخور؟!
خلاصه با معده ای که بیست و چهارساعت خالی بوده نصف بطری یه نوشابه خانواده رو خوردم
موندم چرا هنوز معدم سوراخ نشده!!=/
 
امضا : mehrabi83

Tannaz

کاربر برتر
سطح
3
 
ارسالی‌ها
516
پسندها
12,046
امتیازها
35,373
مدال‌ها
2
  • #19
من وقتي ٥سالم بود ابدار خونه مهدكودكمونو اتيش زدم تازه انداختم گردن يك دختره كه ازش بدم ميومد خخخ
 
امضا : Tannaz

Tannaz

کاربر برتر
سطح
3
 
ارسالی‌ها
516
پسندها
12,046
امتیازها
35,373
مدال‌ها
2
  • #20
تازه يك بار گلدون مامانمو رو سر داداشم شكوندم بيچاره سرش به فنا رفت خخخ
 
امضا : Tannaz
عقب
بالا