نقد همراه نقد همراه رمان متضاد من | Ayso.86 / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 235
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

مدیر بازنشسته نقد + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/7/20
ارسالی‌ها
601
پسندها
15,433
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «متضاد من» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,107
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • #2
این نقد براساس پست‌های ارائه شده می‌باشد.

اومد و از کنارم رد شد.باز (شد. باز) بهم پوزخند زد و میز پشت سرم نشست.
جمله به ادامه‌ی بیشتری نیاز دارد تا بتواند دلیلی برای جمله‌ی بعد باشد، در غیر این صورت جمله‌ی بعدی با جمله‌ی قبل هیچ تأملی نخواهد داشت.
وای دوست دارم شیوید‌هاش رو بکنم.
تو ذهنم خیالبافی کردم که زیر دستام دارم خفش میکنم (می‌کنم.) انگشت اشارمو کردم تو چشمش و فشار دادم. توصیف حالات و احساسات را می‌توان اضافه کرد. همچنین می‌شود از توصیف ظواهر بهرمند شد زیرا وقتی دست یا شی‌ء با چشم برخوردی داشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani

میم.ژوپیتر

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
14/1/21
ارسالی‌ها
246
پسندها
2,869
امتیازها
13,613
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • #3
12
در حالی که با پاهام ضرب گرفته بودم به ساعت دیواری اتاقم نگاهی انداختم. ساعت شش غروب بود . ضرب تند؟ اروم؟ مضطرب؟ رنگ ساعت؟ شکل ساعت؟ ارتفاعش روی دیوار؟
_ هوف ... پس چرا احسان نیومد ؟
با صدای آیفون که از سمت پذیرایی به گوشم خورد بلند شدم و بدو بدو رفتم پایین . مامان آیفون رو زده بود و دوباره به آشپزخونه رفت . در خونه رو باز کردم .
یکم توصیفات بیشتری میخوایم این طوری میتونید عجله رو بیشتر نشون بدید. مثلا اینکه بدون پوشیدن کفش پابرهنه دویدم یا کفشارو لنگه به لنگه پا کرده و نکرده دویدم سمت در. یا اینکه پله ها رو یکی دوتا میکردم تا زودتر برسم و...
احسان از حیاط عبور کرد و لبخندی که روی لبش نمایان بود به سمتم اومد . به شوخی ضربه ای محکم به بازوش زدم و با صدای بلند بلند گفتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Ayso.86
عقب
بالا