نقد همراه نقد همراه رمان سراب آینه | سها~ / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع PANIZ KARIMI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 212
  • کاربران تگ شده هیچ

PANIZ KARIMI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
7/11/20
ارسالی‌ها
474
پسندها
8,447
امتیازها
24,773
مدال‌ها
16
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «سراب آینه» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,370
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • #2
به نام خالق یکتا
نقد همراه سراب آیینه
منتقد: Shadi.Roohbakhsh Shadi.Roohbakhsh

#4
با نوک انگشتانم اشک‌ها را زدودم که باز آبشار اشک‌های دیگری به راه افتاد.
* اینجا میتونست بهتر باشه اگر اشک‌های رو حذف کنید و به جاش بنویسید( آبشار دیگری به راه افتاد.)
سرم را به چپ و راست تکان دادم. او آن‌قدر مرا زد و زد که خودش خسته شد. روی زمین به حالت زانو افتاد. مات حرکتش شده بودم. در پشت چشمانش خیسی اشک بود یا توهم زده بودم؟ بعد چند دقیقه انگار کمی آرام شده بود. امشب کتک جانانه نوش جان کردم اما لام تا کام حرف نزدم. دستم، صورتم، شکمم و...همه‌جای بدنم از درد فریادی سوزناک سر می‌دادند.
*شما می‌تونید کلمات دست ، صورت و... رو حذف کنید و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shadi.Roohbakhsh

ZahraHayati

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
20/4/18
ارسالی‌ها
38
پسندها
975
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
سن
25
سطح
7
 
  • #3
یاهو​


نقد همراه رمان «سراب آینه»

نقد پست‌های:11-12-13-14-15



:rose: پست11


اینکه پابه‌پایم نشسته بود و حس‌ می‌کردم حال اکنونش مثل من است، نمی‌دانستم خوشحال باشم کسی مثل من وجود دارد یا ناراحت از آنکه دلیل ناراحتی‌اش شده‌ام. سرم را که بلند کردم‌، با دیدنم لبخندی پر حزن زد و نگاهش را روی جز‌ءبه‌جزء صورتم چرخاند‌.
- باشه دختر نازم. بذار برم لحاف و تشک بیارم پیش هم بخوابیم. می‌تونیم یکمی هم با همدیگه حرف بزنیم.
لبخند بی‌جانی زدم و سعی کردم از یادآوری اتفاقات اخیر بغض نکنم. سرم را به نشانه «موافقت» (نیازی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ZahraHayati
عقب
بالا