تفسیر شعر تفسیر غزل ۴۴۱ دیوان حافظ

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 123
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,231
پسندها
16,606
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
بیت اول

چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
که حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی​

چه می‌شد اگر قلب آن یار زیبا با ما خوشخو و مهرورز بود؟ اگر آن‌گونه بود و او با ما مهربان می‌بود، ما به این حال و روز نبودیم.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,231
پسندها
16,606
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
بیت دوم

بگفتمی که چه ارزد نسیم طره دوست
گرم به هر سر مویی هزار جان بودی​

اگر بر سر هر تار مویم هزار عدد جان داشتم، می‌گفتم که ارزش بوی خوش زلف محبوب تا چه اندازه است. یعنی همه را فدای عطر گیسوی یار می‌کردم.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,231
پسندها
16,606
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
بیت سوم

برات خوشدلی ما چه کم شدی یا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی​

خداوندا، اگر برات شادی و حواله آسوده‌دلی ما در برابر حوادث بد روزگار تضمین شده بود، چه چیز از این دستگاه کم می‌شد؟
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,231
پسندها
16,606
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
بیت چهارم

گرم زمانه سرافراز داشتی و عزیز
سریر عزتم آن خاک آستان بودی​

اگر روزگار مرا سربلند و گران‌مایه می‌داشت، مسند و تخت سرفرازی من، خاک آن درگاه می‌بود.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,231
پسندها
16,606
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
بیت پنجم

ز پرده کاش برون آمدی چو قطره اشک
که بر دو دیده ما حکم او روان بودی​

کاشکی آن محبوب، مانند دانه‌های اشک از پرده خفا بیرون می‌آمد زیرا اجرای دستور او بر دو چشم ما واجب و جاری بود.
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,231
پسندها
16,606
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
بیت ششم

اگر نه دایره عشق راه بربستی
چو نقطه حافظ سرگشته در میان بودی​

اگر دایره عشق راه را بر روی ما نبسته بود، حافظ بی‌دل و سرگشته مانند نقطه مرکزی دایره در میان آن گرفتار نبود و آسوده می‌زیست.
 
عقب
بالا