متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار خواجوی کرمانی

  • نویسنده موضوع MAHSHID SHAKIBAEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 378
  • کاربران تگ شده هیچ

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #11
صل علی محمدٍ دُرّة تاج الاصطفا
صاحب جیش الاهتدا ناظم عقد الاتّقا


بلبلِ بوستانِ شرع، اخترِ آسمانِ دین
کوکبِ دُرّیِ زمین، درّیِ کوکبِ سما


تاج‌دهِ پیمبران، باج‌ستانِ قیصران
کارگشایِ مُرْسَلِین، راهنمایِ انبیا


سیدِ اولین رسل، مُرْسَلِ آخرین زمان
صاحبِ هفتمین قران، خواجهٔ هشتمین سرا


هستی امرِ «کُنْ فکان»، مقصدِ حرفِ کاف و نون
برق‌روِ بُراق‌ران، خاکیِ عرشِ مُتَّکا


شمعِ سراجهٔ أبیت، اخترِ برجِ «لَوْ دَنَوْت»
تارکِ دنییِ دَنِی، مالکِ مُلْکَتِ دَنِی


رخت به ورطهٔ بلا، تخت به ذروهٔ علا
خانه به گوشهٔ فنا، دانهٔ خوشهٔ بقا


تازی شیرِ بی‌لقب، مکّیِ هاشمی‌نسب
مُعْتَکِفِ سرایِ وحی، اُمِّی اُمَّتی سرا


طَیِّبِ طیبِ آستان، طایرِ کعبه‌آشیان
گوهرِ کانِ لا مکان، اخترِ برجِ کبریا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #12
چو رخ نمود بر ایوان این حدیقه ی مینا
ز زیر پرده ی کحلی عروس کلّه خضرا


چنان نمود که خاتون حجله خانه ی مشرق
به زیر مقنعه بنهفت طرّه ی شب یلدا


جهان مفرّح یاقوت کرد از آنک به حکمت
برون برد ز دماغ زمانه علّت سودا


قضا به شعبده بازی بر این بساط معلّق
نمود مهره مهر از درون حقه مینا


درفش شمعی خورشید پیکر شه مشرق
ز قلبگاه افق برکشیده سر به ثریا


پدید شد دگر از زیر چتر آینه منظر
کلاه گوشه سلطان چرخ آینه سیما


نهاده مه ز افق روی در منازل شرقی
چو زورقی که به ساحل فتد ز لجه ی دریا


تو گوئی از پی نزهتگه بتان سمن رخ
ز سبزه زار فلک بر دمیده لاله حمرا


درآمد از درم آن ماه آفتاب شمایل
مهی که مشتری مهر اوست زهره زهرا


زرنگ و بوی خط سبز و زلف غالیه رنگش
نسیم غالیه سا و زمانه غالیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #13
زین سفینه دم زند من عندهُ علم الکتاب
کاب حیوان هست پیش بحر او از خجلت آب


گوئیا هر مطلعش برجیست پر خورشید و ماه
یا نه هر درجی ازو درجیست پر در خوشاب


بحر او بحر المحیط و بیت او بیت الحرام
باب او باب الجنان و فصل او فصل الخطاب


ز آسمان آمد کتاب و من بدین عالی کلام
بگذراندم ز آسمانش چون دعای مستجاب


گر فلک پیشش نماز آرد نباشد عیب از آنک
بیت معمورست هر بیتش ز روی انتساب


نی سفینه کشتی نوحست و آنکش حاصلست
فارغست از بر سر آبست عالم یا سراب


برده ناهید از برای ساعد کفّ الخصیب
بر سپهر از سرخی شنگرف اوراقش خضاب


هر طبق زو صفحه ئی پر قند و صحنی پر شکر
هر ورق زو جامه ئی گلبوی و جامی پر گلاب


لفظ شعری طلعتان شعر او در عین لطف
جعد زنگاری خطان حرف او در پیچ و تاب


نکته های (عذب)...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #14
قم اللیل یا صاحبی بالرکایب
و قطع لاجلی الفلا و السباسب


الی دار سلمی و بلغ سلامی
بدان گلعذار مسلسل ذوایب


ز مأوای مألوف دورم ولیکن
روانم به سوی مآبست آرب


چو شمعم ز سوز دل و آب دیده
رسیده به لب جان و الجسم ذائب


فجب بالمطیآت طول البراری
و دثر کساء الدجی و الغیاهب


بوادی جواشیران رحت فاصعد
علی ربوة کالنجوم الثواقب


نظر کن به سوی خیام غوانی
گذر کن به کوی عظام صواحب


زیار و دیارم خبر ده که هستم
اسیر غم و العمر ذاهب


خوشا روزگاری و فرخنده روزی
که بودیم با اصدقا و اقارب


انیس صباح مسلسل عذایر
جلیس ملاح مهلل حواجب


حریف ندیمان شیرین شمایل
ندیم حریفان سیمین غباغب


مقاصد مهّیا و عشرت مقارن
مباغی مهیا و دولت مقارب


گهی با غزلخوان غزالان مناظر
گهی با خرامان تذروان ملاعب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #15
افضل عالم کمال داد و دین
ای بر اقلیم هنر مالکرقاب


هم ضمیرت عقل را نعم النصیر
هم جنابت فضل را حسن المآب


هر زمان از شرم لفظ عذب تو
بر قرار اصل گردد گوهر آب


شعر جزوی دان کز آن طبع لطیف
کلّی قانون علمست انتخاب


گرچه تا غایت بنیل بندگیت
بنده مستسعد نشد در هیچ باب


صد یک از اوصاف آن ذات شریف
استماعی کرده بود از شیخ وشاب


نیز از اشعار لطیف دلکشت
چند بیتی خوانده بود اندر کتاب


تا به سوی اصفهان دادی عنان
نصرة و اقبال و دولت در رکاب


از وصول مقدم میمون تو
شد سر آب آن کجا بودی سراب


چون شنیدم برمیان بستم کمر
از برای عزم آن عالیجناب


لیکن آن دولت میسر چون نشد
آمدم با طالع بد در عتاب


من ز جان خایب تو غایب از رهی
راست آمد معنی من غاب خاب


آری آری آفتاب از دیده ها
هم زنور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا