متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار امیر اخوان

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 386
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #1
من که مشغول خودم بودم و دنیای خودم
می نوشتم غزل از حسرت و رویای خودم
من که با یک بغل از شعرسپیدم هرشب
می نشستم تک و تنها لب دریای خودم

به غم انگیز ترین حالت یک مرد قسم
شاد بودم به خدا با خود ِ تنهای خودم

بی خبر از خطر و زخم زمین می خوردم
فارغ از درد و غم و وحشت فردای خودم

من به مغرور ترین حالت ممکن شاید
نوکر و بنده ی خود بودم و آقای خودم

ناگهان خنده ی تو ذهن مرا ریخت به هم
بعد من ماندم و این شوق تمنای خودم

من نمی خواستم این شعر به اینجا برسد
قفل و زنجیر زدم بردل و برپای خودم

من به دلخواه ِخودم حکم به مرگم دادم
خونم امروز حلال است، به فتوای خودم
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #2
چرا این گونه تنهایی؟
چرا از خانه ات نوری نمی تابد؟

مبادا سایه ای

دزدیده فانوس نگاهت را...
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #3
دقیقا از چه می ترسم؟ دقیقا از همین دیوار
تو پرسیدی و من گفتم دقیقا از همین تکرار


تمام شهر می داند که شعرم آیه ی درد است

دقیقا از چه می ترسم؟ دقیقا از همین اشعار


و من گاهی نمی دانم دلیل شعر هایم را

هزاران بار پرسیدم دقیقا از همین خودکار


چرا هرروز دردم را درون شعر می ریزم

گلیمی ساده می بافم دقیقا از همین افکار


نگفتم از چه می ترسم ؟ نگفتم باز یادم رفت؟

دقیقا از خودم گویا ، دقیقا از همین رفتار
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا