• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه مرز خاکستری | یکتا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Y E K T A
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 48
  • بازدیدها 1,524
  • کاربران تگ شده هیچ

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
بخش چهارم: میان دو جهان

زمین زیر پایشان نرم بود، اما نه شنی، نه گلی. انگار روی چیزی بین ابر و خاک قدم برمی‌داشتند. آسمانی نبود. دیوار یا مرزی هم نبود. فقط فضا بود، بی‌انتها. خاموش.
مایکل روی زمین نشست. دستی به صورتش کشید. قطره‌ای عرق، یا شاید اشک، روی انگشتش لغزید.
ـ «ما اونجا... گم شده بودیم. فقط با صدا.»
دنیل در کنارش ایستاده بود. ساکت. نگاهش می‌کرد.
مایکل ادامه داد:
ـ «صداها... انگار دقیق می‌دونستن کجا رو هدف بگیرن. اون جمله‌ها، اون خاطره‌ها... نمی‌دونم از کجا پیداشون کرده بودن، ولی واقعی بودن. حسشون کردم. اون درد... همونیه که همیشه با خودم می‌برم، ولی وانمود می‌کنم نیست.»
دنیل آهی کشید و نشست. آرام گفت:
ـ «اونا از ما نبودن، ولی از تو بودن. از منم همین‌طور. فکر کنم این دروازه صداهای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
بخش پنجم: دروازهٔ دوم – آینه‌ای بدون چهره

سایه‌های دوردست شکل گرفته بودند: سازه‌هایی بلند و شکسته، میانشان دره‌ای باریک با پلی که از دور چون تار عنکبوتی متلاشی بود. مه به آرامی عقب می‌نشست، و چیزی چون درخششی سرد از دل یکی از برج‌های سقوط‌کرده بالا می‌آمد.
دنیل گفت: «اون نور رو می‌بینی؟»
مایکل چانه‌اش را بالا گرفت. «آره. مثل یه فانوسه. شاید دروازهٔ بعدی اونجاست.»
نزدیک‌تر که شدند، برج دیگر برج نبود؛ چیزی شبیه ستون عظیمی از شیشه‌ی سیاه بود، انگار فرو رفته در خاک. روی سطحش، تصویرهایی دیده می‌شد—اما نه انعکاس. تصاویرِ متغیر. خودشان بودند... اما با تفاوت.
مایکل نزدیک شد. در آینه، خودش را دید—اما پیر، خسته، چشم‌هایی گودافتاده. لباس‌هایی خونی. و در کنارش، دنیل نبود.
صدایی آهسته در ذهنش پچ‌پچ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
بخش ششم: آن‌کس که بودم، آن‌کس که نیستم

نور، اول خاکستری بود. بعد سفید. بعد... هیچ.
مایکل پلک زد. اما چیزی حس نکرد. بدن نداشت. اسم نداشت. ذهنش مثل بوم سفیدی بود که لکه‌های کمرنگ رویش کم‌کم شکل می‌گرفتند. تصویری مبهم از صدایی در باد، لمس دستی در تاریکی، حس گم‌کردن چیزی مهم.
در نقطه‌ای دیگر، دنیل روی زمین سردی دراز کشیده بود. به آسمانی بی‌رنگ خیره بود. سعی کرد بلند شود، اما پاهایش فرمان نمی‌بردند. در ذهنش فقط دو کلمه بود:
ـ «دنبال چی می‌گردم؟»
هیچ‌کدام اسم دیگری را به خاطر نمی‌آورد. حتی وقتی چشمشان به هم افتاد.
دنیل به سمت مایکل آمد. سرش را کج کرد.
ـ «تو... آشنایی. نمی‌دونم چرا، ولی یه چیزی در نگاهت هست که... انگار یه‌بار دیده بودم.»
مایکل مکث کرد. پلک زد.
ـ «منم همین‌طور. حس می‌کنم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
بخش هفتم: تویی، یا آن‌که می‌خواستی باشی؟

مایکل ایستاده بود مقابل آینه‌ای بلند که از زمین تا آسمان امتداد داشت. در آن، خود را دید. اما نه آن‌که اکنون بود؛ کسی بود که همیشه آرزو داشت بشود. لباسی شیک، صدایی مطمئن، چهره‌ای آرام، و چشمانی که در آن‌ها تردیدی نبود. در آینه، این مایکل، به او لبخند زد و گفت:
ـ «من همونم که تو می‌خواستی باشی. بدون اشتباه، بدون ترس، بدون پشیمونی.»
مایکل زمزمه کرد:
ـ «من... همیشه دلم می‌خواست تو باشم.»
بازتاب، یک قدم جلو آمد، و عجیب آن بود که تصویر از آینه بیرون آمد، روی زمین قدم گذاشت، و روبه‌روی مایکل ایستاد.
ـ «پس بیا. با من یکی شو. بذار این سرگردونی تموم شه. دنیل؟ اون فقط باری بود روی دوشت. یه صدای اضافه که همیشه یادآور اشتباهاتته.»
مایکل عقب رفت. اما قلبش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
بخش هشتم: آن‌چه جا گذاشتیم

زمین، مثل نفسِ فروخورده‌ای در سینهٔ جهان، لرزید. سکوتی مرگبار بر همه‌چیز سایه انداخت. و سپس، آسمان ترک برداشت.
از شکاف آسمان، چیزی چون باران اما بی‌وزن فرود آمد؛ رشته‌هایی نقره‌ای، مانند خاطره‌هایی فراموش‌شده، یا اشک‌هایی که هیچ‌وقت جاری نشدند.
دنیل احساس کرد چیزی درون سینه‌اش خالی شده. دست بر قلبش گذاشت. تپش هنوز بود، اما انگار چیزی کم بود. مایکل هم با دست بر سرش نشسته بود، چشم‌هایش خالی و خیره.
دنیل زمزمه کرد:
ـ «یه چیزی نیست... حس می‌کنم یه تکه از خودم نیست. ولی نمی‌تونم بگم چیه.»
صدایی از زیر زمین برخاست. زمزمه‌ای تار، مانند صدای کودک در خواب:
ـ «آن‌چه جا گذاشتید، خودِ کوچکی‌تان بود... رؤیاهایتان، سؤال‌هایتان، آن‌چه شما را هنوز ناتمام می‌کرد.»
مایکل،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
بخش نهم: پیش از دروازه سوم، سکوتی برای بازمانده‌ها

نیمکت سنگی‌ای، بی‌هیچ دلیلی، درست وسط بیابانی بی‌درخت و بی‌باد، پدیدار شده بود. دنیل و مایکل، با بدنی که دیگر به خود تعلق نداشت و قلبی که در آن حفره‌هایی جا مانده بود، روی آن نشستند. نگاه‌شان به دوردست نبود. به هیچ جا نبود.
دنیل آهسته گفت:
ـ «نمی‌دونم چرا، ولی حس می‌کنم چیزی رو که از دست دادم... شاید هرگز دوباره برنگرده.»
مایکل به خاکِ زیر پا خیره ماند.
ـ «بعضی چیزا رو وقتی جا می‌ذاری، می‌فهمی که هیچ‌وقت نفهمیدی چقدر برات مهم بودن.»
سکوت.
سکوتی از جنس دل‌تنگی برای چیزی که حتی اسمش هم یادشان نمی‌آمد.
دنیل گفت:
ـ «من همیشه فکر می‌کردم شک داشتن چیزیه که باید ازش فرار کرد. حالا که ندارمش... حس می‌کنم یه تکه‌ام فلجه. انگار دیگه نمی‌تونم چیزی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
فصل چهارم: آینه‌های اگر
بخش دهم: آن‌چه می‌توانستیم باشیم
دروازه سوم، با دیوارهایی از زمان ساخته شده بود. هر آجر، لحظه‌ای گمشده بود. هر ترک، فرصتی ناتمام.
مایکل پا گذاشت داخل، و ناگهان، نور شدید. و بعد... بوی قهوه. بوی آشنای چوب سوخته در شومینه. صدای خنده.
چشم باز کرد. خودش را دید. پشت میز چوبی، روبه‌روی زنی که با لبخند نگاهش می‌کرد. دستی روی میز، حلقه‌ای در انگشت. نفسش بند آمد.
ـ «این... زندگی منه؟»

صدایی پشت سرش گفت:
ـ «زندگی‌ای که می‌تونستی داشته باشی. اگه اون شب، تصمیم دیگه‌ای می‌گرفتی. اگه می‌موندی، نه می‌رفتی.»
مایکل برگشت. سایه‌ای ایستاده بود. شبیه خودش، اما با نگاهی که برقِ قدرت در آن موج می‌زد.
ـ «اما تو رفتی. و حالا، من اینجام. اون‌چه می‌تونستی باشی، اگر فقط کمی بی‌رحم‌تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
بخش یازدهم: روبه‌رو شدن با خودِ دیگر

دنیل ایستاده بود، مقابل آن نسخه از خودش که نگاهش تیز بود و خالی از تردید. صدای شهر در پس‌زمینه محو می‌شد، تنها صدایی که باقی مانده بود، صدای خودش بود… از دهانی دیگر.
ـ «می‌دونی چرا موفق شدم؟ چون یاد گرفتم رحم، فقط یه وزن اضافه‌ست.»
دنیل آهی کشید.
ـ «ولی تو شب‌ها راحت می‌خوابی؟»
سایه مکث کرد. قدمی جلو آمد.
ـ «این زندگی، خواب نمی‌خواد. فقط کنترل می‌خواد. اونی که تو نجات دادی، رفت. یادت می‌آد؟ اون پسر با اون چاقوی زنگ‌زده؟ هیچ‌وقت برنگشت. هیچ‌وقت مهم نشد. تو فقط... ایستادی و ساختی یه حس خوب، نه یه آینده.»
دنیل، بی‌آن‌که عقب بره، گفت:
ـ «ولی من اون لحظه هنوز آدم بودم. تو شدی ماشین.»
سایه لبخند زد.
ـ «تو هنوزم نمی‌فهمی، می‌فهمی؟ ما یکی‌ایم. من آینده‌ات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
فصل پنجم: آستانه‌ی تَجَلّی
بخش دوازدهم: نفسِ جهان

لحظه‌ای که نورِ دروازه سوم فروکش کرد، زمین زیر پایشان دیگر زمین نبود. سطحی شناور، میان آسمان و آینه. ستارگان در پایین می‌درخشیدند، و ابرها بالای سرشان حرکت می‌کردند. گویی در میانه‌ی دو واقعیت معلق بودند.
مایکل، ساکت‌تر از همیشه، به دوردست نگاه می‌کرد. دنیل آرام کنارش ایستاده بود. دیگر میانشان واژه‌ای نمانده بود—فقط درک، فقط حضور.
در دل این سکوت، صدایی برخاست. نه از بیرون، نه از درون. از خودِ مکان. از خودِ هستی.

ـ «مرحله‌ی بعد، نه آن‌جاست که شما بروید… بلکه آن‌جاست که شما نباشید.»
دنیل آهسته زمزمه کرد:
ـ «یعنی چی؟»
و پیش از آن‌که پاسخی بیاید، تصویرهایی در برابرشان ظاهر شد. چون انعکاس‌هایی از خاطرات، اما نه خاطرات خودشان—بلکه از جهان‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
فصل پنجم: آستانه‌ی تَجَلّی
بخش سیزدهم: مایکل، در دل نبودن

مایکل، تنها، بر سکویی که دیگر رنگ و بوی مکان نداشت، ایستاده بود. هوا، سنگین نبود؛ اصلاً هوا نبود. صدا، تصویر، حتی حس، مثل موج‌هایی گاه‌به‌گاه می‌آمدند و محو می‌شدند.
ناگهان خودش را دید. اما نه در آینه، نه در خیال. خودش، مقابل خودش ایستاده بود. چهره‌اش بی‌زمان، چشم‌هایش خالی از انعکاس.
ـ «تو کی‌ای؟»
پاسخ آمد، با صدایی که انگار از درون سلول‌هایش زمزمه می‌کرد:
ـ «من، همان تویی‌ام که هیچ‌گاه زندگی‌اش نکردی. بی‌قید. بی‌درد. بی‌آغاز و پایان.»
مایکل قدمی عقب رفت، اما سکو زیر پایش کش آمد. نمی‌توانست فرار کند.
ـ «من با همهٔ چیزهایی که نیستم ساخته شدم.»
مایکل گفت:
ـ «تو چیزی جز یک خیال نیستی.»
آن نسخه، خندید. نه از تمسخر، نه از شادی. از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا