- تاریخ ثبتنام
- 15/5/22
- ارسالیها
- 321
- پسندها
- 5,460
- امتیازها
- 21,133
- مدالها
- 16
سطح
13
- نویسنده موضوع
- #21
بخش چهارم: میان دو جهان
زمین زیر پایشان نرم بود، اما نه شنی، نه گلی. انگار روی چیزی بین ابر و خاک قدم برمیداشتند. آسمانی نبود. دیوار یا مرزی هم نبود. فقط فضا بود، بیانتها. خاموش.
مایکل روی زمین نشست. دستی به صورتش کشید. قطرهای عرق، یا شاید اشک، روی انگشتش لغزید.
ـ «ما اونجا... گم شده بودیم. فقط با صدا.»
دنیل در کنارش ایستاده بود. ساکت. نگاهش میکرد.
مایکل ادامه داد:
ـ «صداها... انگار دقیق میدونستن کجا رو هدف بگیرن. اون جملهها، اون خاطرهها... نمیدونم از کجا پیداشون کرده بودن، ولی واقعی بودن. حسشون کردم. اون درد... همونیه که همیشه با خودم میبرم، ولی وانمود میکنم نیست.»
دنیل آهی کشید و نشست. آرام گفت:
ـ «اونا از ما نبودن، ولی از تو بودن. از منم همینطور. فکر کنم این دروازه صداهای...
زمین زیر پایشان نرم بود، اما نه شنی، نه گلی. انگار روی چیزی بین ابر و خاک قدم برمیداشتند. آسمانی نبود. دیوار یا مرزی هم نبود. فقط فضا بود، بیانتها. خاموش.
مایکل روی زمین نشست. دستی به صورتش کشید. قطرهای عرق، یا شاید اشک، روی انگشتش لغزید.
ـ «ما اونجا... گم شده بودیم. فقط با صدا.»
دنیل در کنارش ایستاده بود. ساکت. نگاهش میکرد.
مایکل ادامه داد:
ـ «صداها... انگار دقیق میدونستن کجا رو هدف بگیرن. اون جملهها، اون خاطرهها... نمیدونم از کجا پیداشون کرده بودن، ولی واقعی بودن. حسشون کردم. اون درد... همونیه که همیشه با خودم میبرم، ولی وانمود میکنم نیست.»
دنیل آهی کشید و نشست. آرام گفت:
ـ «اونا از ما نبودن، ولی از تو بودن. از منم همینطور. فکر کنم این دروازه صداهای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.