اواخر شب، معمولاً چندین بار میرفتم دسشویی و هربار وقتی از گوشه ی چشمم به اینه نگاه میکردم، میتونستم خودمو ببینم که ظاهر عجیبی داره و انگار خودم نیستم؛ اونقدر میترسیدم که بدون اینکه به اینه نگاه کنم میومدم بیرون.
من هیچوقت درموردش به همسرم نگفتم چون نمیخواستم نگرانش کنم.
یه روز وقتی روی صندلی کنارم نشسته بود کم کم خوابم برد.
وقتی از خواب بیدار شدم همسرم گفت بعد از خوابیدن من، اونم خوابیده و یه دفعه که بیدار شده.
منو دیده که توی دسشویی با سرعت به این طرف و اون طرف میرم و بعد اومدم جلوی در و مستقیما بهش خیره شدم.
بعد تو یه ثانیه وقتی برگشته، دیده که من روی کاناپه خوابم و اونی که توی دسشویی بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.