متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان نقاش نقش | الیف شریفی نویسنده برتر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Najva❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 548
  • کاربران تگ شده هیچ

Najva❁

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
3,175
پسندها
36,601
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خداوند رنگین کمان

عنوان رمان: نقاشِ نقش
ژانر: #جنایی #عاشقانه
نویسنده: الیف شریفی


خلاصه:
او فوق‌العاده است!
در هنگامه‌ی پستی و بلندای زندگی جوانی‌اش، او به جبران عشقی که بر دلش جوانه نمی‌زند، به سودای قدرتی پوشالین می‌رود.
و قدرت، قرار است همیشه دست و پاگیر باشد؛ حتی آن زمان که او در منجلاب گرگانی درنده، دست یاری به سوی روباه نقاشی‌هایش می‌کشاند.
او فریب می‌دهد، بی‌رحم می‌شود، دوست می‌دارد و در نقشِ نقاشِ نقش‌ها، او پرده می‌اندازد از نقش قلم‌مویش بر رازهایی که مُهرشان در لابه‌لای الماس‌هاست و بر مِهرهایی که گم می‌شوند لای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Najva❁

Narges Movahedi

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
287
پسندها
6,037
امتیازها
21,133
مدال‌ها
12
  • #2
صرفا اومدم فقط از بارون و بارونس حرف بزنمممممممم.:626gdau:
من عاشقققق این دوتامممم و امیدوارم هر موجودی، الخصوص شیرین نام و پارسا نام، از زوج موردعلاقه‌م دورررررررررر شونددددددد.
شاید اون نقطه‌ای که متوجه شدم گندم دالتونیسم یا کوررنگی داره ولی با این وجود تلاش زیادی می‌کنه تا به عنوان به هنرمند و نقاش موفق بشه، برام جذاب شد. حس میکنم همین موضوع تاثیر زیادی روی متفاوت نشون دادن شخصیتش شد. یه چیز دیگه هم اینکه این موضوع رو پذیرفته و دیگه نسبت بهش گارد خاصی ندارهه.
و خوبببب بارون اگوستیس عزیز شکسمدسمشمنضدشطننسدسدص بایژژژژژ.

البته جز لرد اریک آرتور اگوستیس و لیدی آینده گندم. یه شخصیت دیگه هم هستتتت که دوست داشتنییییه. ماتیدایییی عزیزم. حس میکنم هر کاری که من می‌خوام انجام بدم رو اون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Narges Movahedi

-No Voice

نویسنده انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,228
پسندها
66,816
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
سن
21
  • #3
می‌دونی من ذاتا با انیمیشن آریل و اریک حال نکرده بودم و خیلی لوس بود پیشم
از طرفی داستان واقعیشون زیادی دارک بود
اما اریک و آریل این داستان تعادل این شخصیتان
تعادلی ک‌ خودش ذاتا یکم عجیب هس
این قبلاً بوده ک شخصیت اصلیا ب قتل متهم باشن و بعدا مشخص شده اصن قتل کار اونا نبوده یا حتی اصن واقعا قاتل بودن اما خب با دلیلای خیلی دارک قضیه رو برا مخاطب لطیف کرده بودن
اما مال ت پارادوکسِ کلیشه شکنیه
شخصیت اصلیایی ک اگ احساساتشونو در نظر نگیریم و منطقی ببینیم واقعا شخصیت منفی محسوب میشن اما قشنگ‌ترین شخصیت اصلیای منفی‌ای هستن ک وجود دارن
اونا ی کاپل منفی اما واقعی و جذابن
اونا قاتلن، آدم بده‌ی دنیان، جعل و... اما با تمام اینا دقیقا ب همون لطافت آریل و اریکن و این واقعا فقط از قلم ت برمیومد
اوکی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : -No Voice

Sara_D

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,319
پسندها
16,629
امتیازها
39,073
مدال‌ها
24
  • مدیر
  • #4
۲۱ صفحه توی یه روز! در حال حاضر به شدت به خودم افتخار می‌کنم :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
اولین چیزی که جذبم کرد عنوان رمان بود.
"نقاش نقش" نقاشی که نقشی رو نقاشی می‌کنه
علاوه‌بر همخوانی، چیزی که باعث شد ادامه بدم داستانی بود که نقاشی رو تعریف می‌کرد که کور رنگی داشت! و به من گفت دنبال چیزی که دوست دارم برم، مهم نیست که چه مشکلاتی وجود داره‌ و غیرممکن نیست.
من علاقه به خانواده و حمایت و محبت بهشون رو خوندم
من دست‌کم نگرفتن خودمو خوندم
من سرسختی و مقاومت رو خوندم. من درد و غم و عشق و شادی رو خوندم
من خندیدم و تا مرز گریه هم پیش رفتم
یادمه یه جا ماتیلدا یه چیزی راجب آباد کردن جهنمت (دقیق یادم نیست) گفته بود که اگر دنبال آبادیش نباشیم تا ابد محکومیم به زندگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara_D

Armita.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار تیزر رمان
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,405
پسندها
20,165
امتیازها
46,373
مدال‌ها
42
سن
15
  • مدیر
  • #5
یالله یالله.
حقیقتاً این چند روزه درگیر مدرسه و آزمونا هستم؛ ولی خب خودمو مقید می‌دونستم حتماً حتماً امروز نقاش نقش رو بخونم :geek:
سر آرتور حرص خوردم ولی به‌جاش عاشق ماتیلدا شدم.
گندم؟ نه بابا من به اون میگم کراش:106:
موضوع و عنوان هم خیلی جالبه برام و امیدوارم به‌زودی کاغذی بشه:402:
 

P A R I S A

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
915
پسندها
18,570
امتیازها
40,273
مدال‌ها
31
  • #6
سلام
حال شما؟
خب از اولش بخوام بگم این رمان رو توی بدترین حالت روحی، وقتی که انگیزم‌ تَه کشیده بود و میگفتم من نمیتونم خوندم و خب الان بعد از چند ساعت که مشغول خوندنش هستم خیلی امیدوار شدم‌.
واقعا این یکی از رمان های مورد علاقه‌ی منه و گاهاً باهاش خندیدم، یا حرص خوردم و عصبانی شدم.
یعنی کلاً باهاش انگار زندگی کردم.
امیدوارم که چاپ بشه و بتونم یه کتاب با امضای خودت ازت بخرم
موفق باشی
 
امضا : P A R I S A

Essence

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
642
پسندها
4,550
امتیازها
24,673
مدال‌ها
13
  • #7
سلام.
نمیدونم چطور شروع کنم ولی اول از همه لازمه بگم متاسفانه ژانر جنایی و مقداری عاشقانه من رو جذب نمی‌کنه به همین دلیل نمی‌تونم راجع به پیرنگ و داستان نظر خاصی بدم.
و درباره کلیت: قدرت قلم نویسنده بسیار دلپسنده و جذاب، طوری که اگه توی ژانرهایی که من بهشون علاقه دارم استفاده می‌شد، قطعا یه نقد وسیع و دلی می‌نوشتم. این حد توصیف و پردازش و استفاده زیبا از جملات... (در مونولوگ‌ها غالبأ.)
دیالوگ‌ها بنظر من (بنظر من) جایی از داستان رو لو می‌دادن که نویسنده می‌تونست با همون زیبایی مونولوگ خواننده رو متوجه کنه. در کل، من روی دیالوگ‌ها خیلی حساسیت دارم و هیچوقت حتی نتونستم توی نوشته‌های خودم، خودمو راضی کنم، پس در این باره به نظرم توجهی نکنید. :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
از طرفی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,417
پسندها
26,193
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • مدیر
  • #8
هوالحق
قلمی که پخته باشه جای حرف نمی‌ذاره و همیشه یک تجربه حسی عمیق و خوشمزه برامون میاره. قبل اینکه کلی بگم یکم ریز ریز میرم جلو.
اول اون سریال منو گیج کرد، مونده بودم سریال چیه؟ یعنی چی سریال میخواد؟ بعد دیدم بعله از قتل و آدم ربایی تا الماس و قشنگ جرم و جنایت و خون و جنازه و به به به به، منظره دل‌انگیز!
بعد یکم پیچونده شد برام. اون صحنه قتله که گندم دید همون اولی بود دیگه؟ بعد چرا صدای توی کلش ادبی شد؟
وقتی طرف با کوررنگی داشت می‌کشید، من: :eek: تو همین صحنه یه برخواست اشتباه اومده. بعد اون وسط مسطا که نغمه روزنامه خوند گندم یه نگاه شرمگین انداخت. این رو من نفهمیدم چرا اینطور شد؟ قاعدتا باید قلبش تو مغزش میزد. یهو انگار فلش خورد رو خاطره ای همچین چیزی.
از اسم تابلو هم خوشم نیومد،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : روحـــناهی

فاطمه._.میم

رفیق جدید انجمن
سطح
4
 
ارسالی‌ها
38
پسندها
405
امتیازها
2,678
مدال‌ها
4
  • #9
خیلی قلم جدید و زیبایی دارید، اولین پست رو که خوندم یکم سختم بود ولی بعد کم‌کم عادی شد برام.
داستان‌تون رو هم دوست داشتم، هرچند به نظر این‌که به جای استفاده از نقطه قوت‌‌هات روی شاید تنها نقطه ضعف‌ت تمرکز کنی، با این که می‌دونی شاید درست کردنش غیر ممکنه زیاد درست نباشه. هنرمندی که کور رنگی داره نباید درک درستی هم از هنر داشته باشه... .
اما در کل از آرتور هم بدم اومد، هم بعدتر دلم براش سوخت.
راست میگن که هر بدی از اول بد نبوده و زندگی می‌کشونتش به این راه!
درکل تا اینجا لذت بردم از رمانتون... .
خسته نباشید. :heart:
 
آخرین ویرایش
امضا : فاطمه._.میم

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,559
پسندها
64,281
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • #10
به نام نقاشِ حقیقی نقش‌ها

روزی که عنوان نقاش نقش رو برای داستانت پیشنهاد کردم هیچ وقت فکر نمی‌کردم انقدر بهش بخوره. هنوز کلی پست نخونده دارم که اگه پیری اجازه بده تو همین چند روزه می‌خونمشون و می‌تونم مثل قدیم با یه یه نقد پر و پیمون خدمت برسم. و مثل این‌که یه عاشقانه‌ای هم بین آرتور و گندم شکل گرفته. در نتیجه لعنت به افشاهای پروفایلت.
نقاش نقش نسبت به کارهای قبلیت متفاوته. در واقع تو نویسنده‌ای نیستی که خود تو تکرار کنی و این فوق‌العاده‌اس نار. همیشه تو رمان‌هات یه بخش کوتاه جنایی داشتی که حالا همه اونا رو جمع کردی و گذاشتی‌شون تو نقاش نقش. و گندم بیچاره رو وسط بدبختی‌ها رها کردی.
گندم، نقاشِ همه فن حریف! دختری که با وجود عدم تشخیص بعضی از رنگ‌ها بازم هنرش رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

موضوعات مشابه

عقب
بالا