دفتر درد و دل دفتر | دفتر درد و دل کاربر ف.سین

[F.Śin]

چند ماه پیش، لابه‌لای استوری‌های اینستاگرام، یه نفر نوشته بود یه شماره صفحه بگیم تا شعر مربوط بهش رو برامون بفرسته.
من عاشق شعرم، پس زود عددی که توی ذهنم بود رو نوشتم: ۵۷.

شعر رو که خوندم،
یه مصراعش اون‌موقع تو ذهنم بیشتر از بقیه‌شون چرخ خورد:
“راه وصال، دست کشیدن ز جست و جوست”

امشب اتفاقی دوباره همون دایرکت رو باز کردم و این عکس رو دیدم. الان که از اون موقع چندین ماهه که می‌گذره، بیشتر این مصراع رو درکش می‌کنم.

چون آدمی هر چقدر هم که ناامید باشه، علاقه داره که “رها” نکنه. گاهی اینکه مدام در حالِ تقلا باشی که یه چیزی رو به دست بیاری و پیدا کنی، این تقلا بیشتر از اینکه خوب...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[F.Śin]

این روزا یه چیزی توی ذهنم چرخ می‌خوره که غمگینم می‌کنه... .
اینکه عشق و دوست داشتنِ واقعی، واقعاً داره گم می‌شه.
از شاملو و عاشق‌های واقعی‌‌ای مثل اون، داریم می‌رسیم به دوست داشتنِ شخصیتایی که دیگه توی قصه‌ها و فیلم‌هان. تازه همونا هم با اینکه همو دوست دارن، نمی‌رسن به هم:)

اصلاً کاش آدمی دوست نداشت کسی دوسش داشته باشه. من قصه‌ی تلخ نمی‌خوام... .

۲۲ام مرداد : ۲:۰۲

 

[F.Śin]

خدا بعضی وقتا بهم نگاه می‌کنه احتمالاً،
به خودش می‌گه خب فاطمه خانوم، این مشکل‌تون هم حل شد، دیدی؟
فاطمه اون پایین خیلی خوشحاله، داره با دوستاش می‌گه و می‌خنده و برنامه‌ریزی می‌کنه؛ انگار نه انگار روز قبل تا ساعت سه صبح بیدار بوده و صبحش رو با استرس گذرونده تا بالأخره یه خبر خوب بگیره.
خدا حالا با دقت‌تر نگاه می‌کنه احتمالاً،
با خودش می‌گه فاطمه باید قدرِ این لحظه‌ی خوب رو بدونه. باید بدونه که زندگی همین لحظه‌ست که بعدِ گذروندن روزِ بد، برسی به یه نفسِ عمیق و راحت.
واسه همین، دوباره یه چالش دیگه می‌فرسته.
می‌فرسته تا بلکه یه روز درک کنی که اینا همه برای این بود که شیرینیِ همه‌ی...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.