دفتر درد و دل دفتر | دفتر درد و دل کاربر FakhTeh

[FakhTeh]

تو برای نجات زیبایی
لبخند می‌زدی
و من با مرگ‌هایم
به تنهایی‌ات کمک می‌کردم

من همیشه پشیمان می‌شوم از مردن
تو اما از چیزی پشیمان نمی‌شوی
پس به این جماعت حالی کن
وقتی کسی در خودش غرق می‌شود
خفه می‌شود
و ارواح که از دیوارها می‌گذرند
منظوری از ترساندن آدم‌ها ندارند

و برای غمگین‌شدن
دوباره تو را انتخاب کرده‌ام

- حسین صفا

 

[FakhTeh]

«مثل شب بر خاک افتاده‌ام ولی به ستاره‌هایم نمی‌رسم. فقط آسمانم را تاریک کرده‌ام. اما نمی‌دانم در روشنی چطور می‌توان ستاره‌ ها را دید تا چه رسد به اینکه به آن‌ها دست یافت.»

- سوگ مادر؛ شاهرخ مسکوب

 

[FakhTeh]

«گفتن ندارد. به قول استاد: "کلوخه ی غم را باید به آب دهان خیس کرد و به زبان هی چرخاند و چرخاند و بعد فرو داد." گفتن ندارد.»

- انفجاربزرگ؛ هوشنگ گلشیری

 

[FakhTeh]

«پشیمون‌نشدن» برای من معنی بدی میده.
این یعنی من نسبت به قبل هبچ پیشرفتی نداشتم که با دیدن من قبلیم احساس حماقت کنم.

 

[FakhTeh]

‏«همه‌ی رنج‌ها از آن می‌خیزد که چیزی خواهی و آن میسر نشود؛ چون نخواهی، رنج نماند.»
‏- مولانا؛ فیه‌ما‌فیه

 

[FakhTeh]

می‌خواستم
برای هر یک از قطره‌های باران
اسمی انتخاب کنم
اما آنقدر زحمت کشیده بودم
که حتی
فراموش می‌کردم اسم خودم را
- حسین‌صفا

 

[FakhTeh]

می‌خوام دلنوشته بنویسم.. ولی کلماتم جفت‌وجور نمیشه
انگار اصلا تا برای تو ننویسم کلماتم جفت هم نمیشن.

 

[FakhTeh]

طلسم شوم نوشته‌های من.. سایه‌ی تیکه‌پاره‌ی خوابای ۴ صبح من..
فکر کنم تا از تو ننویسم خوب نمیشم
تا از تو ننویسم نمی‌تونم بنویسم..

 

[FakhTeh]

نقل است که گفتند: چرا با خلق ننشینی؟
گفت: با که نشینم؟ اگر با باخردتر از خود نشینم مرا به کار دین امر نمی کنند، و اگر با بزرگتر نشینم عیب من بر من نمی گویند و مرا در چشم من می آرایند. پس صحبت خلق را چه کنم؟
- تذکره‌الاولیا

 

[FakhTeh]

انتظار برای این پایان بیهوده است. طوفان اینجا وطن دارد. این تویی که باید در میان باد خانه ساختن را بیاموزی.