دفتر درد و دل دفتر | دفتر درد و دل کاربر FakhTeh

[FakhTeh]

«شیرین رقیبان شده‌ای از لج فرهاد»

 

[FakhTeh]

یکی را از دوستان گفتم: امتناع سخن گفتنم به علت آن اختیار آمده است در غالب اوقات که در سخن نیک و بد اتفاق افتد و دیدهٔ دشمنان جز بر بدی نمی‌آید. گفت: دشمن آن به که نیکی نبیند.
- سعدی؛ گلستان

 

[FakhTeh]

دریاب سرم را..

 

[FakhTeh]

من وقتی متوجه میشم خیلی وقته دلم برات تنگ نشده، حقیقتا خوشحال میشم.

 

[FakhTeh]

او نمی‌خواست تکان بخورد یا حرف بزند‌. می‌خواست بیارامد، بیاموزد، رویا ببیند. او خیلی خسته بود.
- ویرجینیا وولف

 

[FakhTeh]

او از اینکه رنج نمی‌کشید رنج می‌برد و این همه‌چیز را پیچیده‌تر و در عین حال آشکار می‌ساخت.

 

[FakhTeh]

بکن من را ز تن
تن را ز من
جانانه‌ام کن..

 

[FakhTeh]

پاییز بی‌نقصه، هیچ‌چی کم نداره.
شعر تو هواست، بارون میاد، نسیم نرم و خنکه، به‌موقع شب میشه
و هنوز یاسا گل دارن..

 

[FakhTeh]

‏«فکر می‌کنی خوب می‌شناختی‌اش؟»
«بهتر از خیلی از مردم.»
«از چیزی ناراحت بود؟»
«در واقع ناراحت نه.
بیش‌تر...نمی‌دانم، غمگین بود.»
«فرق می‌کند؟ غمگین بودن؟»
‏بالا را نگاه کرد و گفت «بله. وقتی کسی ناراحته همچنان امیدواره اتفاق بهتری بیفتد.
ولی وقتی از همه‌چیز دست می‌کشد غمگینی بر او غلبه می‌کند.»

- کارین فوسوم

 

[FakhTeh]

‏«چرا می‌ترسی؟
‏چرا نیمه‌های شب از خواب می‌پری؟
‏مرگ، آنچه را که زندگی خواهی کرد
‏می‌تواند از تو بگیرد
‏نه آنچه را که زندگی کرده‌ای.»
‏
‏-ضیل حسنو داغلارجا