تولدتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت مبارک جان جانان
هی یادم بود ک تولدته ولی هی اتفاق پشت اتفاق افتاد و یادم رفت..
درسته نویسنده ام ولی خب...
توی این جور مواقع نمی تونم احساس واقعیمو بروز بدم...یکم کلمات ضعیف میشن برای احساسی که دارم...
پرتقالی قشنگمون...دلبر جان...کللیییییی مبارک باشه تولدت
دردت بوفته و جونم روله
(لریم خوب نیست زیاد نمی دونم درست گفتم یا نه)
یه دونه هم قربون صدقه با لحجه خودمون"بومه خِر سَرِت دِتِه شیرینِم"
صدو بیست سالگیتو جشن بگیریم کنار هم
یه عالمه پیره زنه غرغرو با یه جانانه مهربون که هنوزم دسته یاکریمای مهاجرن
دیگه هم اینکه از اونجایی که من خبر نداشتم...