شاعر‌پارسی اشعار شیخ محمود شبستری

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 1,670
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
بخاری مرتفع گردد ز دریا

به امر حق فرو بارد به صحرا

شعاع آفتاب از چرخ چارم

بر او افتد شود ترکیب با هم

کند گرمی دگر ره عزم بالا

در آویزد بدو آن آب دریا

چو با ایشان شود خاک و هوا ضم

برون آید نبات سبز و خرم

غذای جانور گردد ز تبدیل

خورد انسان و یابد باز تحلیل

شود یک نطفه و گردد در اطوار

وز او انسان شود پیدا دگر بار

چو نور نفس گویا بر تن آید

یکی جسم لطیف و روشن آید

شود طفل و جوان و کهل و کمپیر

بیابد علم و رای و فهم و تدبیر

رسد آنگه اجل از حضرت پاک

رود پاکی به پاکی خاک با خاک

هم اجزای عالم چون نباتند

که یک قطره ز دریای حیاتند

زمان چو بگذرد بر وی شود باز

همه انجام ایشان همچو آغاز

رود هر یک از ایشان سوی مرکز

که نگذارد طبیعت خوی مرکز

چو دریایی است وحدت لیک پر خون

کز او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
وصال ممکن و واجب به هم چیست

حدیث قرب و بعد و بیش و کم چیست
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
ز من بشنو حدیث بی کم و بیش

ز نزدیکی تو دور افتادی از خویش

چو هستی را ظهوری در عدم شد

از آنجا قرب و بعد و بیش و کم شد

قریب آن هست کو را رش نور است

بعید آن نیستی کز هست دور است

اگر نوری ز خود در تو رساند

تو را از هستی خود وا رهاند

چه حاصل مر تو را زین بود نابود

کز او گاهیت خوف و گه رجا بود

نترسد زو کسی کو را شناسد

که طفل از سایهٔ خود می‌هراسد

نماند خوف اگر گردی روانه

نخواهد اسب تازی تازیانه

تو را از آتش دوزخ چه باک است

گر از هستی تن وجان تو پاک است

از آتش زر خالص برفروزد

چو غشی نبود اندر وی چه سوزد

تو را غیر تو چیزی نیست در پیش

ولیکن از وجود خود بیندیش

اگر در خویشتن گردی گرفتار

حجاب تو شود عالم به یک بار

تویی در دور هستی جزو سافل

تویی با نقطهٔ وحدت مقابل

تعین‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
چه بحر است آنکه نطقش ساحل آمد

ز قعر او چه گوهر حاصل آمد
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
یکی دریاست هستی نطق ساحل

صدف حرف و جواهر دانش دل

به هر موجی هزاران در شهوار

برون ریزد ز نص و نقل و اخبار

هزاران موجب خیزد هر دم از وی

نگردد قطره‌ای هرگز کم از وی

وجود علم از آن دریای ژرف است

غلاف در او از صوت و حرف است

معانی چون کند اینجا تنزل

ضرورت باشد آن را از تمثل
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
شنیدم من که اندر ماه نیسان

صدف بالا رود از قعر عمان

ز شیب قعر بحر آید برافراز

به روی بحر بنشیند دهن باز

بخاری مرتفع گردد ز دریا

فرو بارد به امر حق تعالی

چکد اندر دهانش قطره‌ای چند

شود بسته دهان او به صد بند

رود با قعر دریا با دلی پر

شود آن قطرهٔ باران یکی در

به قعر اندر رود غواص دریا

از آن آرد برون لؤلؤی لالا

تن تو ساحل و هستی چو دریاست

بخارش فیض و باران علم اسماست

خرد غواص آن بحر عظیم است

که او را صد جواهر در گلیم است

دل آمد علم را مانند یک ظرف

صدف با علم دل صوت است با حرف

نفس گردد روان چون برق لامع

رسد زو حرفها با گوش سامع

صدف بشکن برون کن در شهوار

بیفکن پوست مغز نغز بردار

لغت با اشتقاق و نحو با صرف

همی‌گردد همه پیرامن حرف

هر آن کو جمله عمر خود در این کرد

به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
اصول خلق نیک آمد عدالت

پس از وی حکمت وعفت شجاعت

حکیمی راست گفتار است و کردار

کسی کو متصف گردد بدین چار

به حکمت باشدش جان و دل آگه

نه گربز باشد و نه نیز ابله

به عفت شهوت خود کرده مستور

شره همچون خمود از وی شده دور

شجاع و صافی از ذل و تکبر

مبرا ذاتش از جبن و تهور

عدالت چون شعار ذات او شد

ندارد ظلم از آن خلقش نکو شد

همه اخلاق نیکو در میانه است

که از افراط و تفریطش کرانه است

میانه چون صراط مستقیم است

ز هر دو جانبش قعر جحیم است

به باریکی و تیزی موی و شمشیر

نه روی گشتن و بودن بر او دیر

عدالت چون یکی دارد ز اضداد

همی هفت آمد این اضداد ز اعداد

به زیر هر عدد سری نهفت است

از آن درهای دوزخ نیز هفت است

چنان کز ظلم شد دوزخ مهیا

بهشت آمد همیشه عدل را جا

جزای عدل، نور و رحمت آمد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا