شعر قاصدک ها مرده اند | اثر احمد آذربخش کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع a.azarbakhsh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 336
  • کاربران تگ شده هیچ

a.azarbakhsh

شاعر انجمن + گوینده آزمایشی
شاعر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/7/23
ارسالی‌ها
103
پسندها
546
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه اشعار: قاصدکها مرده اند
شاعر : احمد آذربخش (رعدخاموش)
ژانر: تراژدی ، اجتماعی
قالب: سپید


مقدمه:

مرد
در دشت
کنار راه
در پی باد
بغضش ترکید...
و گفت :
دشت بی خبر
راه بی اثر
باد بد خبر
کجاست
قاصدک خوش خبر ؟؟

یعنی قاصدک ها مرده اند؟؟
 

آبی پَرَست؛

گوینده انجمن + نقاش انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار خانواده
تاریخ ثبت‌نام
30/11/21
ارسالی‌ها
2,478
پسندها
33,855
امتیازها
64,873
مدال‌ها
40
سطح
33
 
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg




نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آبی پَرَست؛

a.azarbakhsh

شاعر انجمن + گوینده آزمایشی
شاعر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/7/23
ارسالی‌ها
103
پسندها
546
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
حکایت ما
و
سه خواهرون..

آواره دنیا
سرگردون خاطره
در به در به دنبال آرزو ..

پس کی زندگی کنیم ؟؟
 

a.azarbakhsh

شاعر انجمن + گوینده آزمایشی
شاعر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/7/23
ارسالی‌ها
103
پسندها
546
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
اگر می‌خواهی
کسی را بکشی ..
او را فراموش کن ..

وقتی او را
از دیده
و از دل
و از سر برانی
از بودن خالی می‌شود
و آهسته می‌میرد..

ما را مجال مرگ نیست..
ما فراموش شدگانیم..
 

a.azarbakhsh

شاعر انجمن + گوینده آزمایشی
شاعر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/7/23
ارسالی‌ها
103
پسندها
546
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #5

آن دخترک زیبا
و سرزنده و شاد
مادرم بود..

همان گلی
که دست زندگی او را چید..
و در علفهای هرزش
کاشت و رهایش کرد..

گل خانم ..
از برگ گل نازک تر..!!

ولی او دیگر
برگ‌هایش سبز نیست..
و ساقه اش
شکننده تر از همیشه ست..

لعنت به باغچه زندگی ..

آن یکی تهمینه بود
مادر رستم نیرومند..
اما این مادر من ست
مادر نیرومند من ..
با اصالتی از دردمندی ..

دردزاده ای
که خون دل خورد..
زاده دردست
و دلش خون..

او سلطان غم‌ ست ..

لیوانی که
از آب پر می‌شود
سر ریز می‌شود..
اما مادر من
دلش از دریا
لبریز می‌شود..

به ساحل دل دریایی
او اگر بیایید
امواج طوفانی
غصه هایش را می‌بینید
که تا ساحل دلش
سرازیر شده اند ..

جزر و مدی آزار دهنده..

می‌دانید چرا
خدا شرمنده اوست ؟
چون خدا
نه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

a.azarbakhsh

شاعر انجمن + گوینده آزمایشی
شاعر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/7/23
ارسالی‌ها
103
پسندها
546
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
ای ماه
تو شاهد باش..

زین حجم نگاه تو..
به وسعت این همه شهر
در زیر قدم‌های این همه آدم ..
با این‌همه دست و آن همه چشم..

ای ماه.. بیشتر بتاب ..

که من
این همه تنهااایم..!!
 

a.azarbakhsh

شاعر انجمن + گوینده آزمایشی
شاعر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/7/23
ارسالی‌ها
103
پسندها
546
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
کار و کودک را ببین..
در ظرف معما..!
کودک و کار ؟
حل نمی‌شود
آن همه ضمختی
و
این همه لطافت
در این کاسه ذهن
 

a.azarbakhsh

شاعر انجمن + گوینده آزمایشی
شاعر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/7/23
ارسالی‌ها
103
پسندها
546
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
پهلو به پهلو
تفاله های کابوس شبانه را
خر و پف می‌کنم..

در دست خواب می غلتم
با پای خواب می چرخم
من از خواب می‌ترسم..

خواب از سرم می‌پرد
من از بالشت می پرم..

باز زنده گی
این تف سربالا
چه خوابی برایم دیده ؟
 

a.azarbakhsh

شاعر انجمن + گوینده آزمایشی
شاعر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/7/23
ارسالی‌ها
103
پسندها
546
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
نباید می‌آمد..
کمی ماند
و سپس رفت..

گزارش مرگم
در دستان لرزان
فرشته مرگ ..!!
 

a.azarbakhsh

شاعر انجمن + گوینده آزمایشی
شاعر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/7/23
ارسالی‌ها
103
پسندها
546
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
« تنهاتر از زمستان »
نام رمان یا فیلمی نیست
سرنوشت من است در وسط قطب جنوب
آنجا آن نقطه سیاه را ببین در پهنه ای سفید
آن منم تنها در زیر شعرهای یخ زده ام ..
هیچ چیز گرمی آنجا نیست..
نه صدای گرم قدمی که یخ ها را بشکند
نه حضور گرمی که مرا زنده کند
نه دست گرمی که دستم را بگیرد
نه نفس گرمی که یخ شعرهایم را آب کند
و نه نگاه گرمی که یخ دلم را آب کند ..
به قطب جنوب من اگر آمدید
تنها به دنبال یک نقطه سیاه بگردید
خوب نگاه کنید
این دست من است که از شعر بیرون زده است
یخ ها را بشکنید
سطرها را بشکنید
و کلمه ها را کنار بزنید
من آنجا در زیر شعرهای یخ زده ام جان داده ام ..
مرا بیرون بکشید شاید زنده شدم..
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا