• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان بی‌‌انضباط | سحر تقی‌ زاده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع khakestar
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 222
  • کاربران تگ شده هیچ

khakestar

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
5/12/23
ارسالی‌ها
6
پسندها
36
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
بی‌انضباط
نام نویسنده:
سحر تقی‌زاده
ژانر رمان:
#پلیسی #معمایی #اجتماعی
کد رمان: 5511
ناظر رمان: Rounika Rounika

خلاصه:

بی‌انضباطی در جهان ساختگی انسان هایی به نام پدر و مادر، در جهانی که پیروی نکردن از قانون برابر مرگ بود؛ من زاده جهان دیگری شدم به اسم بی انضباط، که قرار بود تمام قانون های ساختگی را زیر پا بگذارم؛ آها راستی از بی‌انضباطی که میان جهنم‌سکونت می‌کرد چه خبر؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

M A H D I S

ناظر ترجمه + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
533
پسندها
8,215
امتیازها
24,773
مدال‌ها
33
سن
23
سطح
15
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H D I S

khakestar

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
5/12/23
ارسالی‌ها
6
پسندها
36
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:

آری زاده شده درد بودم میان تمام نامردی های این جهان..

آری زاده اشک بودم میان تمام بی رحمی های این جهان..

ولیکن..

آری! اینبار زاده قدرت بودم میان تمام ضعف‌های جهان!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

khakestar

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
5/12/23
ارسالی‌ها
6
پسندها
36
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
سکانس اول:

به چشم‌های میشی رنگش خیره شدم؛ می‌دونستم نگران شده بود که مبادا اتفاقی برام بیوفته، با دیدن دست زخمی‌م هم بدتر عصاب‌ش روخورد کرده بودم.

با خیره شدن به زخم عمیق دستم با لحن ارومی گفتم:

- باید می‌رفتم یه ردی از رئیس نشونشون می‌دادم!

همونطور بی حرف، با چشم هایی که خستگی‌ رو فریاد می‌زد خیره نگاهم کرد!

طاقت نگاه سرزنش آمیزش رو نداشتم؛ خودم رو روی تخت انداختم که ادامه داد:

- اگه یاشار اینجا بود؛ جرعت اینکه بازم این حرف رو بزنی رو باز داشتی؟!

آخ یاشار قطعا اگه زنده بود، کنارم بود من الان تو این وضعیت لجن زار نبودم.

کم-کم اشک‌هام دورتادور چشم‌هام رو فرا گرفت، با حس خفگی چنگی به‌روتختی زدم و بلند شدم.

چند بار با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

khakestar

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
5/12/23
ارسالی‌ها
6
پسندها
36
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
سکانس دوم :


یادم میاد وقتی چشم‌هامو باز کردم؛ بین هزارتا دستگاه بودم و دکتری هم که با سرهات حرف می‌زد متوجه نبود ک حرف‌هاشو گوش‌می‌دادم.



- خانم هخامنش آسمش خیلی زیاده! اگه خاطره ای ناراحت کننده یا چیزی ناراحتش کنه، نفسش میگیره .



اگه زود اسپری هاشو استفاده نکنه احتما ایست قلبی به نود و نه می‌رسه! خیلی مراقبش باشید.



از کما هم که خدارو شکر خارج شده؛ احتمالا چند ساعت دیگه به هوش بیاد، من برم شما هم چیزی شد سریع به من یا پرستارش خبر بدین، با اجازه!



با صدا زدن اسمم توسط گندم به زمان حال برگشتم،حس می‌کردم داخل اتاقم ابدا هوایی وجود ندارد.



دستم رو بلند کردم که گندم محکم دستم رو گرفت و با لحن مهربونی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

khakestar

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
5/12/23
ارسالی‌ها
6
پسندها
36
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
سکانس سوم:

چشم‌هامو بستم و نفس عمیقی کشیدم، حقیقتا یادم نمیومد کی از ته دل خندیدم..

فلش بک به گذشته***

رژ قرمز رنگم‌ رو زدم و یک دور، دور خودم چرخیدم.

با برداشتن کفش های پاشنه بلند قرمز رنگم بدو‌بدو از پله‌ها پائین رفتم که با صداش به طرف پذیرایی برگشتم.

_کجا میری پرنسس؟!

لبخند ملیحی رو لب‌هام‌نقش بست، با قدم های سلانه‌سلانه به سمتش قدم برداشتم و گفتم:

_پیش شوهر جونم که منو ببره بیرون.

به سرتا پام نگاهی کرد، تکیه‌اش رو از دسته مبل برداشت و گفت:

_ بدبخت منی که شوهرتم، بیا بریم تا جیبمو خالی کنی پرنسس.

مشتی به بازوش زدم و با خنده کفش هامو از روی جاکفشی برداشتم.

وقتی سوار ماشین شدیم طبق عادت همشگیش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

khakestar

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
5/12/23
ارسالی‌ها
6
پسندها
36
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
سکانس چهارم:

با لبخند تلخی که بدتر از قهوه‌ تلخ بود آروم لب زدم:

-یاد قدیم‌که هیچ هنوز هم میگم قوی تر از عشق دراگی نیست..

با تعجب ابرویی بالا انداخت و ادامه داد:

- خب خانوم شاعرِ مجنون ادامه بده ببینم از چه لحاظه از عشق دراگی قوی تر نیست؟!

با یاد اوری چشم‌های قشنگش از پنجره به بیرون خیره شدم و گفتم:

- اینکه نباشه تو هیچی، اینکه بخای اذیتش کنی وجود خودت که هیچ روحت بیشتر از اون درد میگیره، اینکه پناهگاهی جز بغلش پیدا نمیکنی، اینکه حاظری جون بدی ولی اون لحظه‌ای اخم نکنه؛ اینکه حاضری به خاطر آرامشش هرکاری انجام بدی.
عشق شاید ساده به نظر بیاد ولی جنونه، جونی از جنس شب‌ِ دریا، حالا منظورم از شبِ دریا چیه؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 9)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا