متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

بررسی متون بررسی متون تمرین نویسندگی (دوره‌ی ششم) انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Armita.sh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 338
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Armita.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار تیزر رمان
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
20,257
امتیازها
46,373
مدال‌ها
42
سن
15
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
سلام و احترام به کاربران و شرکت‌کنندگان تمرین نویسندگی انجمن یک رمان. ضمن تشکر از افرادی که در دوره‌ی اول تمرین نویسندگی، حضور به ثمر رساندند، همچنین تشکر از منتقدان و ویراستاران محترم بابت بررسی‌های مفیدشان، در این تاپیک محتوای بررسی‌ای که منتقدان و ویراستاران از متن‌های ارسالی شما در تاپیک تمرین نویسندگی انجام دادند را ارسال می‌کنند. نام نویسنده تگ خواهد شد. لازم به ذکر است که اگر نویسنده‌ای نسبت به بررسی انجام شده از محتوای پست خود اعتراض داشت، با مدیریت گفتگوی خصوصی ایجاد کند و از ارسال پست اسپم در این تاپیک یا در پروفایل داوران خودداری کند.

از همکاری شما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

❁S.NAJM

پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
674
پسندها
5,422
امتیازها
21,973
مدال‌ها
16
سن
23
  • مدیر
  • #2
عنوان: باداَفره
ژانر: جنایی، معمایی
خلاصه: عدالت همیشه به درستی اجرا نمی‌شود. گاهی مردان قانون در پیدا کردن مجرم عاجزند و گاهی قانون خود مانعِ اجرای عدالت است. حال کسی عدالت را با دستان و شیوه‌ی خود اجرا می‌کند.


روزی که با درخواست خاله‌ام موافقت کردم، به این فکر نکردم که خواسته‌اش ممکن است برایم دردسرساز شود. خواهرزاده‌ی شوهرش نویسنده بود و از آنجا که هیچ چیز از درجات نظامی و بخش‌ها و وظایفشان نمی‌دانست برای نوشتن رمانش کمک می‌خواست. سعی کردم با سپردنش به یزدانی او را از سر خود باز کنم اما شدنی نبود. او بعد از صحبت با یزدانی درخواست کرد تمام قدم‌های مرا در حل پرونده دنبال کند و خود همه‌چیز (همه چیز) را ببیند.
کاش آن روز در رودربایستی قرار نمی‌گرفتم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ❁S.NAJM

❁S.NAJM

پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
674
پسندها
5,422
امتیازها
21,973
مدال‌ها
16
سن
23
  • مدیر
  • #3
عنوان: ایوای مرگ
ژانر: تراژدی، عاشقانه، تاریخی
خلاصه: در همان هنگام که سرمای مارگیت در چمدان کلاغ‌های آماده به کوچ جای می‌گیرد، آتش خانه‌های سوخته خاکستر می‌شود، بهارِ نرسیدهِ امید را در دل دریانشینان می‌رویاند؛ نامه‌ای با خط گذشته، زمان را نبش قبر می‌کند... .


باد پاییزی چون رقاصه‌ها در علاف‌زار (علف‌زار) کناره‌ی خلیج مستانه می‌پیچید و سر ساقه‌های سبز کدرشان را به سمت دریای آبی رنگ خم کرده بود.
صدای جیغ آمیخته به خنده‌ای با باد هم نوا شده بود:
- دیلین، صبر کن! اون برگه رو به من بده دیلین هوپ!
مرد جوان بر خلاف آداب اشرافزادگی (اشراف‌زادگی) که سال‌ها دایه‌اش با قیمت سپید کردن تار به تار گیسوی خود به او آموخته بود، به سمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ❁S.NAJM
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Armita.sh

Armita.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار تیزر رمان
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
20,257
امتیازها
46,373
مدال‌ها
42
سن
15
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
نقد سرباز واقعی
نویسنده: Asal.k85 Asal.k85
منتقد: Armita.sh Armita.sh


عنوان:
سرباز واقعی، ترکیبی‌ست که معنای واضحی دارد، هرچند تنها با ژانرِ پلیسی مرتبط است. این عنوان کلیشه‌ای‌ست و از جذابیت بالایی برخوردار نیست.
ژانر:
در خصوص ژانرها می‌توان گفت به‌غیر از مافیایی هیچ‌کدام از ژانرها احساس نمی‌شود. نوشته‌ی شما بیشتر توصیف محور بود، توصیفِ فضای اطرافِ شخصیت، لباس‌ها و اشیای گران‌قیمت تمام نوشته را در برگرفته بود و هیچ‌کدام از ژانرهای انتخابی با متن شما مرتبط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,176
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #5
نام: سرباز واقعی

ژانر: جنایی، مافیایی، پلیسی

__________________________________
{لندن_انگلیس/ ۱۰ صبح ژوئیه (جولای) ۲۰۱۷...مرداد ۱۳۹۶}
ساعت مارک‌دار نقره‌ای‌رنگ شیک را در مچ دست راست جای می‌دهد.
دو طرف بندهای نه زیاد محکم ماسک مشکی را می‌گیرد و بر چهره‌اش می‌نشاند(که)نیمی از چهره‌ی پخته‌اش را می‌پوشاند.
دستی به کروات می‌کشد و آن را با نگاهی در آینه چسبیده به کمد مرتب می‌کند.
عینک مشکی گردی بر چشم‌های نافذ مشکی‌اش می‌نشاند و به سمت در گام برمی‌دارد.
اسکورت پشت در با شنیدن صدای قدم‌هایی راسخ در را باز و سر به زیر نهاده، کنار می‌ایستد.
با گام‌های استوار و محکم از پله‌های مارپیچ شیشه‌ای عمارت پایین می‌رود.
بدون نیم‌ نگاهی به اطراف، راه خروج از خانه را در پیش می‌گیرد.
افرادش همچون آن اسکورت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,176
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #6
نام: رقص فقر
ژانر: درام، اجتماعی
خلاصه: بخش کوتاهی از زندگی یک دختر فقیر

__________________________________
نیمه‌شب ساعت بین یازده و دوازده، هوا پوشیده از دسته‌ای ابر خاکستری که نور مهتاب از میانشان عبور می‌کرد، آسمان را پوشانده بودند. تنها صدایی که از بیرون به گوش می‌خورد، صدای درشکه‌ها و اسب‌های خسته بود که خیابان‌های محله‌ی اندرزبرگ را بالا و پایین می‌کردند. هوا به شدت سرد شده بود و در نیم‌ ساعت اول، ذره‌های معلق به شکل برف و باران از آسمان مثل نمک روی زمین ریخته شد و در نیم ساعت بعد، تمامش آب شد. دخترک توی اتاق مهمان خوابیده بود و مدام، روی تپه‌ای از رخت و لباس قل می‌خورد. نیمه‌های شب، برای نوشیدن یک لیوان آب از اتاق بیرون آمد و پاورچین‌پاورچین سمت آشپزخانه رفت. هنوز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حصار آبی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا